I hate girlssss

46 23 1
                                    

تا الان هم صورت مردم رو به فاک دادم هم خودم رو اما باز لشکر لشکر برای قرار باهام میومدند
در این زمان دارم افسوس کشورم رو میخورم که کمبود شوهر بی داد میکند که حتی به گی ها هم دختران سرزمینم رحم نمی کنند!!..
آه و افسوس هام به پایان رسید وقتی شاهزاده دایانا فرمودند که کافه ی محقر خواهرم باب میلش نیست و به زور باهاش بیرون رفتم
رستوران مجللی که رفتیم برای لباس ساده ی من بیش از حد ناهماهنگ بود!!
-چی سفارش میدید؟!
به منو نگاه کردم..یا قمر بنی هاشم!!..اینها دیگه چین؟؟اصلا چی خونده میشند؟
-شماره ی سه و سالاد مرغ بیارید به علاوه شراب سفید
-چشم خانم و اقا؟
خدایی توی عمرم هیچکس بهم نگفته بود آقا!!..کیف کردم:/
-منم همین هارو میخوام
نیم نگاهی بهم انداخت و چشماش رو با شروع شدن موسیقی بچه ننرها بست!
آهنگ یهو به اوج رسید که فاز خوندنم اومد!!
از جا بلند شدم و سمت سن رفتم..
-آجوشی!
-بله آقا؟!
بازم آقا خداییش دلم میخواد یه روز با سهون بیام ببینه چه مردی ام!!
-میشه این آهنگی که من میگم رو بزنید
-متاسفم قربان اما اجازه ی همچین کاری رو نداریم..
-عشقم اونجا نشسته و من میخوام سوپرایزش کنم چون سالگرد صدمین روزمون رو فراموش کردم...
خیلی تاثیر گذار گفتم به خودم آفرین میگم!!
سریع درخواستم رو قبول کرد و پشت سن رفتم...حالا یک دو سه
-بنگ بنگ بنگ...(آهنگ بنگ بنگ بنگ بیگ بنگ رو کی گوش داده؟! اون رو تصور کنید!)
به قیافه اش نیشخندی زدم و با آهنگ شروع کردم به قر دادن
سهونی کجایی ببینی دارم معروف میشم...به دوربین های گوشی هایی که روم بود چشمک میزدم و رو به اونها میخوندم
خانم الیزابت هم صورتش رو پشت کیفش قایم کرد و از محل فلنگ رو بست
از همون اول تیپش بهم نمیخورد دختره ی نچسب بدسلیقه!!
*****
نوبتی هم که باشه نوبت مامانمه که باهام بره دیت:/
-مامییی..اینجا چیکار میکنیی؟!
لوس گفتم و به سمتش دویدم که با حالت مبارکش راه پس را پیش گرفتم و فرمان عقب گرد صادر نمودم
قبل خارج شدنم از اتاق رختکن کفشی به سرم اثابت نمود و درجا جانباز راه حق شدم:/!!
-مامان کشتیششش!!
نونای مهربانم به دادم رسید تا جسدم رو از پارگی نجات دهد اما بشکنه دستم که نمک نداره..اومد طرفم که به گربه ی نازنینش کمک کنه؟:/
اون روی صندلی بود چیزیش نشد که من رو دریاب...والا مردم خواهر دارن مام جنس خرابشو برداشتیم:|!!
-پسره ی چشم سفید..آبروم رو بردییی!!
-مامان تقصیر من چیه..اونها یه تخته شون کمه!!
سرم رو مالیدم و روی صندلی ای که قبلش گربه روش بود نشستم
-بگو استایلت چیه تا همونجوری جور کنم!!
مگه مغازه است که تگ بدم پیدا میشه!!..
-خب..جذاب و خوشگل و مهربون و قدبلند و عضله ای و...آخخ چرا دوباره میزنی!!!
از دیدن استیکر پوکر روی صورت هاشون فهمیدم که عههه تمام مدت داشتم ویژگی های هونی خودم رو بازگو می کردم
لبخند فرشته ای زدم...چه کنم که قلبم عاشق است!!..عاشق یه مرد خراب که حتی زنگ نزده نصفه شب کجام و با چندتا دختر دارم دیت میرم!:/
-مامان فکر کنم دختر دایی عمو ی پسر خاله دوست دوره ی دبیرستام خوب باشههه!!:/
وات د فاک؟؟!!...اصلا همچین فامیلی هم داریم؟!!..
_اون رو از کجا میشناسی آخه؟!!
-باهم توی تولد دوستم آشنا شدیم
-سوال بهتر اینکه دوستت اون رو چطور میشناسه؟!!..من حتی عموهام رو هم به زور میشناسم:/
-خب اون...
-بس کنیدددد توله هااا!!
خب مادر من اگه ما توله ایم خودت هم یه توله ای بودی که توله زاییدی!!.. حیف که نمیتونم الان اینها رو بگم به هرحال مادر تو تخم چشم ما جای دارد حتی اگه بخواد سیاه بختم کنه!!
-این دختره چه جوره؟!..خانواده درست حسابی داره؟!
-آره مامانی دقیقا تیپی که لو میخواده!!
آب دهنم رو قورت دادم..تیپ من چی بوده که خودم خبر ندارم!!
******
بدبخت شدی لولویی😅

I hate girlsssss(وانشات)Onde histórias criam vida. Descubra agora