پیر مردی تنها در «مینه سوتا» زندگی میکرد. او میخواست مزرعه سیب زمینی اش را شخم بزند اما این کار خیلی سخت بود. تنها پسرش که می توانست به او کمک کند در زندان بود. پیرمرد نامه ای به پسرش نوشت و وضعیت را برای او توضیح داد:
پسر عزیزم ، من حال خوشی ندارم چون امسال نمی توانم سیب زمینی بکارم. من نمی خواهم این مزرعه را از دست بدهم ، چون مادرت همیشه زمان کاشت محصول را دوست داشت.. من برای کار مزرعه خیلی پیر شده ام. اگر تو اینجا بودی تمام مشکلات من حل می شد. من می دانم که اگر تو اینجا بودی مزرعه را برای من شخم میزدی.
دوستدار تو پدرپیرمرد این تلگراف را دریافت کرد:
پدر ، به خاطر خدا مزرعه را شخم نزن، من آنجا اسلحه پنهان کرده ام.صبح فردا ۱۲ نفر از ماموران FBI و افسران پلیس محلی تمام مزرعه را شخم زدند بدون اینکه اسلحه ای پیدا کنند.
پیرمرد بهت زده نامه ی دیگری به پسرش نوشت و به او گفت که چه اتفاقی افتاده و می خواهد چه کند ؟
پسر پاسخ داد: پدر برو و سیب زمینی هایت را بکار ، این بهترین کاری بود که از اینجا می توانستم برایت انجام بدهم .پند:
[در دنیا هیچ بن بستی نیست . یا راهی خواهم یافت ، یا راهی خواهم ساخت. ]--------------------------------------------------------
N:
خب خب ، سلام سلام :) بعد مدت هاااا نوتلا صحبت میکند:')
حالتون چطوره ؟
دلتنگ شماها ، اینجا و همه چیش بودم
خیلی بود نبودم نه؟ T-T
امیدوارم بتونم بعد این بیشتر بیام اپ کنم و داستانای قشنگ گیرم بیادو راجب داستان این پارت، خب پیامش مشخص بود و پند داخل متن که به همراه داستان تو کتاب بود هم کاملا منظور رو رسوند
فکر کردن ، تلاش و ناامید نشدن واقعا نکات مهمی برای موفقیت هستن
پس اگر واقعا چیزی رو میخواید ، یا مشکلی هست که باید حل بشه ، بدونید میتونید از پسش بربیاید و ناامید نشید =)
یا یه راهی پیدا کنید ، یا بسازید ^~^
شما حتما میتونید به موفقیت ، ارامش و اون حس خوبه قشنگ برسید ^°^براتون کلی حس خوب و لحظات فوقوالعاده آرزو میکنم ❤
YOU ARE READING
☀☔Lines Of Life❄🌙
Short StoryTHE LINES OF LIFE خط هایی از زندگی ... داستان ها و متن های کوتاهی که حسای مختلفی بهمون منتقل میکنن و همشون یه درس نهفته ای درونشون دارن بعضی هاشون مفاهیمی هستن که ما با تجربه هامون درکشون کردیم