~اسپارو~

47 11 35
                                    

گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک میشد و برمی‌گشت !

پرسیدند چه می‌کنی ؟

پاسخ داد : در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می‌کنم و آن را روی آتش می‌ریزم !

گفتند : حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می‌اوری بسیار زیاد است !! و این آب فایده ای ندارد !

گفت : شاید نتوانم آتش را خاموش کنم ، اما آن هنگام که خداوند می‌پرسد : زمانی که دوستت در آتش می سوخت تو چه کردی؟
پاسخ میدهم : هر آنچه از من بر می آمد ...

°°°°°°°°°°°°°°×××××××××××°°°°°°°°°°°°
NX : این داستان کوتاه پیشنهاد دوست عزیزمون Freakismهستش ^^ که خیلی ممنونم ازش ^°^
خیلی پر معنی و فقط تو چند خط کوتاه
چیز زیادی واقعا برای گفتن در برابرش ندارم جز اینکه کاش ماهم اینطور فکر کنیم ، شاید ما نتونیم دوستان نزدیکمونو از نظر مالی کمک کنیم ، تو مشکلات خانوادگیشون نتونیم دخالتی کنیم و خیلی چیزای دیگه
اما حداقل کاری که گاهی اوقات ازش سر باز میزنیم اینه که چند قطره اب روی اتیش درونشون بریزیم ... شاید همین چند قطره جلوی شعله ور شدن اون اتیش رو بگیره ... جلوی بدتر شدن وضعیت روحی بعضی از دوستامون که به خاطر خواسته هاشون ، اخلاقشون ، شخصیت و علایقشون و کلی چیز دیگه براشون مشکل پیش میاد و ادمای اطرافشون اذیتشون میکنن بگیره ...
و البته که همدردی و انتقال دادن حس ارامش هزار تا راه داره ^~^

* در مورد عکس پوستر ، به جز اینکه نشون دهنده دوستشون هست ، دوست داشتم اینو یاداوری کنم که دوست شدنای ما با هم دیگه هیچ ربطی به نژاد و ملیت و منطقه و زبان و هزار تا چیز اینطوری نداره
محبت که دیگه این حرف هارو نداره 😌محبت محبته ❤*

^~^ ارزو میکنم درونتون همیشه مثل دریا پر از ارامش باشه .
شاد باشید ^~^❤

☀☔Lines Of Life❄🌙Where stories live. Discover now