part3

1.8K 292 55
                                    

این صحنه نفس گیر چه برای گرگینه ها چه برای انسان های معمولی کشنده بود و همه شون رو برای داستن جین ترغیب  میکرد.
با صدای ناهجاری که توسط باز شدن در به وجود اومده بود سرش را بلند کرد و به شخصی که وارد شده بود نگاه کرد.
با دیدن مو های صورتی و تیپ رنگی فانتزی فقط یک اسم تو سرش اکو میشد"کیم تهیونگ"...
پسر کیوت و سکسی دانشگاه که در یک سال از دانشگاهش رو که گذرانده بود به همه را مجذوب خودش کرده ...
پسرک به طرف جین رفت و کنارش روی صندلی چوبی یلند و که جلویش میز درازی بود نشست و به صورت جین که قرمز شده  و تکیه اش به دیوار بود نگاهی انداخت ، لب هایش به حالتoدر آمده بود ؛تا حالا هیونگش رو آنقدر کلافه  ندیده بود!
_چیزی شده هیونگ؟!چرا انقدر قرمز شدی ؟
جین رو صندلی صاف نشست و هوف کلافه ای کشید.نگاهش را به بچه های کلاس که بهش خیره بودند داد.
حالش بد بود و دمای گرم بدنش به شدت عذابش میداد؛ نگاه خیره بچه های کلاس هم اعصاب رو بهم میریخت.
نگاهش رو از اونا گرفت و به تهیونگ داد.
سرش را نزدیک تر برد تا کسی صدایش رو نشنوه ولی همین طوریش هم بیشتر آلفا های کلاس متوجه رایحه ی شدت گرفته اش شده بودن.
_دوره هیتم شروع شده.
تهیونگ با فهمیدن موضوع" اوه"ی گفت .
_کاری از دست من برمیاد؟میخوای برات شات بگیرم؟
جین لبخندی به مهربانی تهیونگ زد و سرش را بر نشانه ی منفی تکون داد.
تهیونگ باشه ای گفت و بر گفتن حرفی که در ذهنش در حال شکل گیری بود پرداخت.
_ پس میخوای بگم یکی بیاد دنبالت؟
_ اوه نه... به کوک گفتم بیاد دنبالم ... همین جا تو دانشگاه بود ..ولی نمیدونم داره چه غلتی میکنه که هنوز نرسیده ، مگه چه قدر طول میکشه تا بیاد..
جین تیکه آخر حرفش را عصبی زیر لب زمزمه کرد‌.
برای بار دوم در اون روز در با شدت باز شد و اینبار بلاخره کوک خودش را به جین رسونده بود ؛ البته با حالی آشفته .
انگار که کوک از جنگ برگشته بود . مو هایش پریشون روی صورت خرگوشی اش ریخته بود ، ۳ دکمه اول پیراهنش باز شده بود و میتوان به خوبی تتو های روی سینه اشو چند قطره عرق را روی گردنش دید.
تهیونگ مسیخ شده به الهه رو به رویش خیره بود و بوی شدید
زیر بینی اش پیچیده بود‌...
رایحه ای که میشنید از طرفی دیوانه اش میکرد و از طرفی آرامش را بهش تزریق میکرد.
نگاه پسر سیاه پوش روی پسر مو صورتی نشست....
پس بوی شدید وانیلی که حس میکرد از این پسر بود!
جین با حالت پوکری به دو پسر که با چشماشون داشتند هم رو میخوردند نگاه میکرد.
کوک با قدم های بلندش خودش را به پسر که وسط کلاس روی نیم کت نشسته بود رفت .
جبن به شدت کلافه بود و هندی بازی های آن دو به شدت عصبی اش میکرد...
با حرص دوندان هایش را روی هم فشورد و دستش را مشت کرد و بلافاصله روی میز کوبید که باعث شد صدای بدی در سراسر کلاس بپیچد و توجه همه را جلب کند.
_ شما دوتا از این هندی بازی هاتون نمیخواین دست بردارین ... جئون فاکینگ جونگ کوک اون فرومون های لعنتیت رو کنترل کن ..
جین عصبی غرید و چشم غره برزخی ای به آن دو انداخت.
کوک قدمی که مونده بود به تهیونگ برسد را سریع تر برداشت و روی نیم کت جلویی نشست.
تهیونگ سرش را پایین انداخت تا بیشتر از این با کوک چشم تو چشم نشود.
خوب میدونست کوک جفتشه ولی میترسید...
خب این برای تهیونگ عادی بود...
اون یه امگای ظریف و شکننده س ... درسته بعضی اوقات تخس بازی در میاره ولی در مقابل یک آلفای قالب،نمیتونه دست از پا خطا کنه.
بلاخره کوک دست از خیره بودن روی تهیونگ کشید و به حرف آمد.
لب های صورتی اش را با بزاقش تر کردن و لب از نهادش گشود.(مدیونین فکر کنین سر کلاس ادبیاتم)
صدای بمش را به گوش های سرخ شده تهیونگ رساند.
_ببخشید دیر شد هیونگ... یکم درگیر بودم
قسمت دوم حرفش را با اشاره به تهیونگ گفت .
امروز کوک‌ از وقتی که اومده بود دانشگاه  ، بوی شدید وانیل و قهوه رو حس میکرد و دنبال اون بو میگشت؛به خاطر همین هیونگش رو منتظر گذاشته بود .
ولی وقتی نزدیک کلاس هیونگش شد از وجود اون کیتن وانیلی مطمئن شد و با سرعت آلفایی اش به سمت مکان مورد نظرش رفت.
و حالا امگا وانیلیشو پیدا کرده بود.
جین نگاهش را بین آن دو چرخوند و هوف کلافه ای کشیدو خطاب به هر دوی آنها گفت
_منو برسونین هتل آپا بعدشم هر غلتی میخواید بکنید.
تهیونگ سعی کرد لرزش صداش رو کنترل کنه و بهونه ای بیاره تا از آنجا فرار کند.
_م..من باید برم پ..پیش نامجون هیونگم ... متاسفم هیونگ ... نمی تونم همراهیت کنم هیونگ
بعد از اتمام حرفش کیفش را چنگ زد و قصد بلند شدن و خارج شدن از کلاس را داشت ولی دستش توسط پسر سیاه پوش اسیر شد .
دستش را کشید و بلافاصله پسر را روی پا های خودش نشاند .
تهیونگ هینی کشید و محکم تر به بند کوله اش چنگ زد .
قفسه سینه اش به سرعت بالا پایین میشد و نفس های گرم و لرزونش را زیر چونه جونگ کوک رها میکرد.
کوک سرش را نزدیک گوش تهیونگ برد و زمزمه وار کلماتی را برایش نجوا میکرد
+کجا با این عجله امگای وانیلی من ...
کوک با امام حرفش بوسه ی خیسی زیر گوش تهیونگ گذاشت و نیشخندی به خاطر ناله ضعیف امگاش زد.
.
.
بوک جدید در راهه ولی برعکس بوک های دیگم ...
این یکی آنگست زیاد داره ...
و کاپل نامجینه
بابت تاخیر متاسفم

 my daddy is alpha wolfWhere stories live. Discover now