𝚙𝚊𝚛𝚝 𝚏𝚘𝚞𝚛

18 4 7
                                    

هنوز چیزی نگفتیم تا اینکه صدایی رو شنیدیم که می گفت:
'گیو؟خونه ای؟منم مامانت باز کن اومد سر بزنم'

+شت مامانمه-
ببین برو تو اتاقت تو کمد قایم شو و تا وقتی که خودم نگفتم بیرون نیا نترس نمی ذارم بیاد اون طرف.
-مطمعنی؟
+آره زود باش

رفتم زود قایم شدم و بعد ساکت موندم که صدای بومگیو و مامانش رو بشنوم.

*داستان از نگاه بومگیو*
+مامان تو بودی؟ببخشید تو دستشویی بودم...
-هوم اشکالی نداره بیا برات غذا پختم آوردم هر روز اون غذا های اشغال بیرون رو نخور.چیزی نخوردی که؟
+نه هنوز
-خوبه پس. دیگه چه خبر جوجه خوشگلم؟تازگی ها پیش دوستات رفتی؟
+ما..مان من ۲۰ سالمه چه جوجه ای. خبر تازه ای نیست،امروز صبح دیدمشون ولی با یونجون یکم بحث کردیم.
-گیو من کسی هستم تو رو به دنیا آوردم و بهت همچین قیافه خوشگلی دادم و بزرگت کروم هر طوری بخوام میتونم صدات بزنم مگه نه؟
چرا بحث کردی؟تو که باهاشون خیلی صمیمی هستی
+البته...اممممم خب یه چیزایی هست که تو نمیدونی بعدا میفهمی.
-باشه پس

در همین حال مامانم پا شد و رفت سمت اتاق من منم پا شدم براش قهوه بدم.
+مامان از بابا چه خبر؟
جوابی از مامانم نشنیدم.
قهوه آماده شد پس قهوه رو برداشتم که بدم بهش و
ببینم چرا جوابم رو نمیده

+مامان؟
مامانم تو اتاق من نبود. نه خواهش میکنم نه.
رفتم اتاق میا و دیدم اونجاست. خوبه که هنوز نفهمیده میا توی کمده.
+مامان چرا جواب نمیدی؟برات قهوه آوردم و هم اینکه میگم حال بابا-
مامانم حرفم رو قطع کرد و گفت:
-بومگیو دوست دختر داری؟
+من-
این رو از کجا در اوردی؟
-نمیدونم یه لحظه به ذهنم رسید،هم خونت دو تا اتاق داره خیلی مناسبه برای وقتایی که دوست دختر بخواد شب رو بمونه اینجا
+آره راست میگی هه هه ولی من دوست دختر نمیخوام
-از من گفتن بود اگه بخوای واسمون عروس بیاری نه نمیگم.
+داری شوخی میکنی نه
-خب شاید زیاد جدی نیستم ولی خب این دوران زندگیت هیچ وقت قرار نیست برگردن پس ازشون خوب استفاده کن.
راستی در مورد بابات میخواستی بپرسی نه؟اونم خوبه و انگار قراره بره آمریکا برای یه مدت منم شاید باهاش برم،اگه قطعی شد بهت میگیم.
+اوه خوبه.اوکی
-من دیگه میرم قهوه هم میمونه برای بعد. مواظب خودت باش
+باشه هر طور راحتی،تو هم همینطور بای
بعدش از لپم بوسم کرد و رفت‌.

*داستان از نگاه میا*
تقریبا داشتم خفه میشدم که بومگیو اومد و در کمد رو باز کرد.
+خوبی؟
-به نظرت؟
+ببخشید نمیدونستم مامانم قراره بیاد.
-مشکلی نیست به هر حال خونه جوجه خوشگله
+میا با من یکی شوخی نکن
-چیه؟خیلی لقب خوبیه دقیقا مثل جوجه ای
+اگه فردا صبح از خواب پا شدی و دیدی که دم در خوابیدی تعجب نکن.
-باشه بابا

*داستان از نگاه سوم شخص*
میا رفت لباس های راحتی که بومگیو بهش داده بود رو پوشید.
بومگیو و میا مشغول خوردن غذایی شدن که مامان بومگیو آورده بود. بعد اینکه تموم شد ظرف ها رو شستن و همه چیز رو مرتب کردن.
ساعت ۱۰ شده بود.
"بومگیو فردا مدرسه داری نه؟"
"اره"
"پس برو بخواب منم میخوابم باید زود بیدار بشی"
"باشه ولی تو میخوای چیکار کنی؟"
"راستش نمیدونم ولی فکر میکنم ببینم چه خاکی باید به سرم بریزم. راستی برات احتمالا تعریف کنم که چه اتفاقی برام افتاده"
"مجبور نیستی. شاید راحت نباشی عجله نکن من واقعا برام مهم نیست،ازت خوشم اومده پس دیگه دوستمی."
"من تا حالا آدمی به خوبی تو ندیده بودم خوشحالم که ملاقاتت کردم"
بومگیو لبخند گرمی به میا زد و هر کدوم به اتاق خودشون رفتن تا بخوابن.

صبح روز بعد

*داستان از نگاه میا*
نوری به چشمم زد و باعث شد از خواب پا شم.
زود رفتم اون یکی اتاق که ببینم بومگیو هنوز اونجاست یا نه ولی نبود.
ساعت ۹ صبح بود البته که قرار نیست خونه باشه.
با چیزایی که تو یخچال بودن برای خودم صبحونه آماده کردم و خوردم.
چشمم به کلید روی جاکلیدی خورد،رفتم سمتش و برش داشتم که امتحان کنم ببینم مال دره یا نه.
کلید به در می‌خورد و فکر کنم اضافیه پس میتونم برم بیرون و بگردم.
آماده شدم و رفتم بیرون.

چون شناختی از این شهر نداشتم سعی کردم زیاد دور نشم. رفتم یه موکا بگیرم ولی یادم اومد من هیچ پولی با خودم ندارم...میخواستم برگردم که چشمم به مغازه بغل کافی شاپ افتاد.
روی تابلوی بالای مغازه یه چیز کره ای نوشته بود که زیرش هم "فروشگاه کتاب،مانگا،وبتون و..." به انگلیسی نوشته شده بود.
خیلی کنجکاو شدم پس رفتم داخل مغازه رو ببینم،ولی همین که در مغازه رو باز کردم یه لحظه سرم گیج رفت ولی زود درست شدم. ودف چی شد؟

وارد مغازه شدم و همه جاش رو گشتم تا اینکه رسیدم به قسمت وبتون ها. داشتم یه نگاهی به همه وبتون ها مینداختم که چشمم به یه چیز آشنا خورد.
وبتون معروفی که همه تو مدرسه دارنش و میخوننش. با این فرق که مال ما نسخه انگلیسیشه.
برش داشتم تا یکمیش رو بخونم وقتی صفحات وبتون رو داشتم ورق میزدم،چیزی که دیدن باعث شد خشکم بزنه.
امکان نداره... بومگیویی که من باهاش دوست شدم چطوری تو این وبتونه؟

To be continued

گایز اینم از پارت جدید🤝واقعا ببخشید برای دیر آپدیت کردن سرم با مدرسه و چیزای دیگه خیلی شلوغه ولی تا اونجایی که میتونم سعی میکنم آپدیت کنم(راستی امکان داره غلط املایی داشته باشه💀😂)
Thanks for reading💕

something between the two worlds/txt beomgyu ffWhere stories live. Discover now