ناامیدی

413 104 5
                                    


تصمیمشو گرفته بود اولش باید با همه آشتی میکرد.دوباره سراغ کیونگسو رفت،باز داشت آشپزی میکرد. این بار بکهیون مستقیم چاقویی برداشت و شروع کرد به خرد کردن موادی که احتمال میداد برای غذاست.کیونگسو سعی میکرد نادیده اش بگیره اما بکهیون لبخند شرارت آمیزی زد و شروع کرد به خورد کردن نا متواضعن چیزهای تو دستش، میدونست کیونگسو از این کار خیلی بدش میاد پس با لبخند زیر لب سوت میزد و همین جوری همه چی خورد میکرد. متوجه میشد هر لحظه کیونگسو داره قرمزتر میشه و جلوی خودش گرفته بود تا چیزی نگه. در نهایت کیونگسو تحمل نکرد.

_ یااااا بیون بکهیون اونایی که تو دستته مواد غذایی با خودت چه فکری کردی داری این جوری خوردشون میکنی؟

لبخند روی لب های بکهیون پررنگ تر میشد.

_ بلاخره حرف زدی باهام کیونگی.

کیونگسو حرصی وسایل از زیر دست های بکهیون بیرون کشید.

_ برو بیرون نمیخام ببینمت.

_ ولی من دلم برات تنگ شده،همش آرزو میکردم یه روز بیام به رستورانت و از نودل های معروفت بخورم.

کیونگسو متعجب به بکهیون نگاه میکرد.که بکهیون ادامه داد.

_ رستوران قشنگی داری، همش با خودم میگفتم کیونگسو چطور تحمل میکنه وقتی شبا مدام همه ی بچه ها اون جا پلاسن، قطعا اونا مشتری های خوبی نیستن مگه نه؟

_ با این حرفات میخوای چی ثابت کنی؟ اینکه ما برات مهم بودیم؟

بکهیون نگاه نافذی به کیونگسو انداخت.

_ بودین، قطعا شما توی اون مدت کم به مهم ترین آدم های زندگیم تبدیل شدین و من هرگز نتونستم یک لحظه هم فراموشتون کنم.

_ ولی این کارو کردی؟

_ فراموش نکردم کیونگسو، فقط فرار کردم.مثل تو

کیونگسو متعجب به بکهیون نگاه میکرد.

_ کیونگسو تو هم به عنوان یه پلیس فقط فرار کردی، نمیتونستی کسی لو بدی اما توی عمارتم نموندی مگه نه؟

این حقیقت داشت و کیونگسو نمی تونست انکارش کنه،اون نمی تونست مقابل کارهای اون آدما رو بگیره و حتی تاب اون جا بودنم نداشت پس فرار کرده بود به رستوران کوچیکش.

_ حداقل به من میگفتی، میدونی چقدر عذاب وجدان داشتم.

لبخند بکهیون دوباره روی صورتش برگشت.

_ دوست پسر تو کای، کای کیه؟کای دوست صمیمی دوران بچگی چانیوله، به تو میگفتم انگاری علنا به چانیول گفتم.

کیونگسو عصبانی نیشگونی از پهلوی بکهیون گرفت.که صدای داد بکهیون بلند شد.

_یااا چرا این جوری میکنی؟

ஜ۩۞۩ஜ2بلک هورس ஜ۩۞۩ஜDonde viven las historias. Descúbrelo ahora