می ایستد

46 12 42
                                    




به سرعت دکمه های لباس خواب نیلی رنگ و گشاد خود را بست

توجهی به موهای ژولیده خود نکرد و طبق عادت گردنبند دور گردنش را لمس کرد 

زیوری که با هر تکانش به بدنش برخورد میکرد و با هر قدم تعلق را با ضربه ای به قلبش یاد آور میشد

حس ذوق زدگی عمیقی قلبش را به تپش مینداخت
که حتی  حس ترس تیزش هم قادر نبود او را سر عقل بیاورد

بالشت هارا زیر لحاف برد ، جوری که اگر ملکه ناگه به اتاقش امد گمان کند که پسرش خواب است


وقتی که از درست بودن لحاف مطمئن شد نگاه ستاره بارانش را به ماهی که از همیشه بزرگتر و روشن تر به نظر می امد دوخت و نفس عمیقش را با صدا بیرون داد

پستی و بلندی روی ماه را میدید و مانند هر دفعه حس بهتری پیدا کرد

ماه که نماد زیبایی هاست خلاء هایی دارد و بی عیب نیست

پس اشکالی ندارد که او هم عیب هایی داشته باشد
هوم؟

لبش را با دندان گزید تا لبخندش جمع شود و تمرکز کند تا نقشه اش نقش بر اب نشود

دو شمع سفید و بلند در شمعدانِ روی میزِ چوبی کوچک که معطر بودند را با دمی خاموش کرد  و شتابان سمت در رفت

به ارامی دستگیره طلایی رنگ را بین انگشتانش گرفت و اهسته آن را پایین کشید تا در هنگام باز شدن صدایی تولید نکند


بی اختیار  یکی از چشمانش را بسته و دیگری را ریز کرده بود و  انتظار صدایی را میکشید اما زبانه در بی صدا از جایش  خارج شد و در باز گشت

نفس راحتی کشید ولی درست زمانی که فکر میکرد خطر رفع گشت لولای در ناله بلندی سر داد که قلب شاهزاده را از جا در اورد

چشمهایش را محکم به هم میفشرد و در دل تند تند اسم مسیح را صدا میزد

به هیچ وجه نمیخواست وقت بیشتری هدر دهد
همین حالا هم فقط  چهار ساعت تا ظهور خورشید باقی مانده بود

وقتی صدایی نشنید متعجب چشمانش را باز کرد و با دو سرباز غرق خواب کنار درش که نور اتش مشعل ها صورتشان را گلگون کرده بودند  مواجه شد

لبخد عریضی زد و با همان آهستگی قبل در  را بست و با طمانینه از کنار دو پسر که به دیوار تکیه زده بودند  گذشت

قدمهای سریع اما بی صدایی بر میداشت و از سالن طویلی که با نور ماه روشن شده بود گذشت
سالن خالی و هولناک بود و نسیم شبانگاهی پرده هایش را به رقص در اورده بود و حتی شمع ها را خاموش کرده بود

اما شاهزاده انقدر مست و مجنون بود که به هیچی جز مردش حتی فکر هم نمیکرد
و ترس را به کلی فراموش کرده بود

 Di mi nombre(z.m)          نام مرا بگوWhere stories live. Discover now