_یک هفته بعد، کافه تریا دانشکده سالامانکا_
-ادی ثبت نام کی تموم میشه؟
-ده شب.
نگاهی به ساعت مچیش انداخت که عدد 9:57 رو نشون میداد.
-چندتا تازه وارد داشتیم؟
هرنان که تمام مدت سایت رو چک میکرد با شگفتی لب زد.
-واوو 257 نفر عضو جدید داریم... نوزده نفر هم شرکت کننده!
خوآن و سایمون با بشقابهای غذا به میز دوستهاشون نزدیک شدن و ترتیلای محبوب جونگکوک رو جلوش گذاشتن.
جونگکوک عطر غذای مورد علاقش رو نفس کشید و با تعجب رو به سایمون لب زد.
-مگه نگفتی ترتیلا یک رب اول تموم میشه؟ الان که دو ساعت گذشته.
سایمون به دوست احمقش خوآن، نگاه کرد که با ذوق و وسواس، غذای محبوبش رو میخورد و هوم میکشید، با چشمهاش بهش فهموند:
"به جونگکوک نگیم که آشپز به خاطر سفارش ته برامون ترتیلا نگه داشته"-خوآن سایت آپدیت شد؟ میخوام لیست شرکت کنندهها رو ببینم.
-خوآن؟!
جونگکوک به دوستش که قوطی کولا رو نزدیک لبش نگه داشته بود و با چشمهای ستاره بارون به پشت سرش خیره شده بود، نگاه کرد.
دستش رو جلوی صورت خوآن تکون داد اما نتیجهای نگرفت. با تعجب به عقب چرخید و پشت سرش رو نگاه کرد، ولی هیچ چیز خاص و جالبی رو ندید.
با آرنجش به کارلوس کوبید :
-این اسکول چشه؟
سایمون با لبخند عمیق روی لبش، مشغول سکس چت با دوست دخترش بود و بی حواس لب زد.
-حتما باز کراشش رو دیده.
-کراشش کدوم خریه؟!
_کیم.
چشمهای کوک گشاد شده و تقریبا فریاد زد:
-چی؟! چرا چرت و پرت میگی؟! زده به سرت؟!
به محض خروج اون کلمات و شنیدن صدای جیغ جونگکوک فهمید که چه گندی زده.
خوان از زیر میز لگدی به سایمون زد:
-گل کاشتی ابله.
نگاهش رو به دوستش داد که فکش به زمین چسبیده بود.
-خل شدی خوان، از بین این همه آدم رو ته کراش زدی؟!
خوان شونهاش رو بالا انداخت و خیره به تهیونگ لب زد.
-چشه مگه؟
-چشه مگه؟! داداش بهتره اون چشمهای کورت رو باز کنی! اون پسریه که با کتابهاش قرار میذاره و لباسهای گشاد میپوشه. واقعا با اون عینک مضخرف و گردش میتونه دیکت رو بلند کنه؟!
خوان دستشو زیر چونش گذاشت:
-اون فوق العاده جذاب و کیوتئه، اون زیباییهایی داره که تو نمیتونی ببینی.
جونگکوک با اخم به خوان نگاه کرد و دستش رو روی میز کوبید.
-من بیست و یک ساله میشناسمش!
-من لخت دیدمش.
جونگکوک روش رو سمت اِدموند برگروند و با اخم گفت:
-پس برو بکنش و هممون رو راحت کن!
-بعد از مسابقه یکشنبه شب باهاش میخوابم.
جونگکوک با همون چهره گیج وعصبانیش لب زد:
-منظورت چیه؟
هرنان که تا اون لحظه ساکت بود تلبتش رو سمت جونگکوک گرفت و با قیافه خونسردش توضیح داد.
-اسم یکی از کسایی که برای مسابقه شرکت کرده، هرناندو کیمه... اسم اسپانیایی تهیونگ هرناندوئه درسته؟
چه اتفاقی داشت میفتاد؟!
گیج و منگ به عقب چرخید. به پسر داییش که دولپی کیک شکلاتی و آب پرتقالش رو میخورد و همزمان با لبت تاپش چیزی رو تایپ میکرد نگاه کرد.
دیوانه وار شروع به خندیدن کرد.
-امکان نداره...اون فقط یک تشابه اسمیه.
به چهره مضطرب دوستهاش نگاه کرد و لحظهای بعد به سمت میز پشت سرش هجوم برد.
YOU ARE READING
ᯕ 𝑴𝒐𝒕𝒐𝒄𝒊𝒄𝒍𝒊𝒔𝒕𝒂 ᯕ
Short StoryᯊGenre : Full Smut ཿ Dram - اِدی ایـن تازه وارد میگـه میـخواد من رو شکسـت بـده. -هیچ کس حتـی اون حـرفه ی هاش به پـای موتـوسـیکلیسـتای ما نمـیرسه ... تو که دیـگه... پسر سری تکـون داد و با غـرور شرطـی جدیـدی رو گذاشت. -اگه بـتونی شکـستم بدی، جلوی...