part 3

805 137 17
                                    

سوم شخص:

هوسوک رو به روی پنجره با ویوی  ساختمان های بلند

نشسته بود ... در همون حالت منتظر بود قهوه داخل ماگش  سرد بشه ... لباشو نزدیکش کرد ...فوتش کرد

تا زودتر به چیزی که میخواست برسه
 
صدای  قدما هایی از پشت سرش شنید و برگشت و قامت یونگی رو دید و لبخندی زد ... جدیدا  یکم تو رابطشون مشکل داشتن ... و الان اینجا  بودن تا حلش
کنن ...

یونگی نگاهی به پسر زیبا با پوست برنز انداخت ..
کنارش نشست و ماگ دیگری که اونجا بود رو برداشت
هردو ساکت درحالی  که به بیرون نگاه میکردن قهوه میخوردن نشسته بودن

یونگی : نمیخوای شروع کنی؟

هوسوک برگشت و به یونگی نگاه کرد  ... کسی که دوستش داره و اونم دوساش داره

هوسوک : خوب ما اینجاییم تا مشکلاتمونو حل کنیم درسته ؟

یونگی : درسته
و جرعه ای از قهوهش نوشید

هوسوک : مشکل تو چیه ؟

یونگی : در اصل باید بگی مشکل ما چیه عزیزم ... ما همیشه خوبیم و همه ی کارامون   رو باهم انجام میدیم توی زندگی روزمره هم مشکلی نداریم اما...‌ توی رابطه ... خوب ما جفتتمون  روحیه تاپ بودن رو
داریم من کاملا تاپم  و تو ورسی گاهی اوقات دوست داری تاپ باشی درسته ؟

هوسوک : درسته

یونگی : ولی من تصلا روحیه ی باتم بودن رو ندارم
و این توی رابطه  مارو اذیتت میکنه .... مشکل دیگه امون

اینکه همه چی برامون تکراریه...‌ هروز همون اتفاق  های قبلی می افته

هوسوک : ما کلی باهم تفاهم داریم و توی بیشتر از چیز ها  باهم کنار میایم ... ولی زندگی نیاز به اشتیاق داره یه چیز جدید و شوق اور 

یونگی : یه چیزی که باعث شه بخوایمم راجبش فکر کنیم و نگرانش باشیم ... خونه رو شلوغ کنه..‌

هوسوک: یه نفر سوم ؟

یونگی : یه باتم ؟

هوسوک : اره یه باتمم کیوتتتت

بهم نگاه کردن و خندیدن همیشه همین بوده

سر یه چیزی و تصمیم گیری میکردن و اخرشم هم ...

چیزی که جفتشون میخواست در می امد ... ولی این نفر سوم کیه ؟

■■■■□□□□■■■■■□□□□■■■■□□□□■■■■■□□□■■■■□□□□□■■■■■■□□□□□□♤■■■■●

سوم شخص:

کوک : نقش نامزدم رو بازی کن!

تهیونگ  با تعجبب بهش نگاه کرد تاحالا همچین  جمله عجیبی نشنیده  بود .... توی ذهنش به دنبال معنیش بود .... نقش یعنی چیزی باشه که واقعا نیست و باید اداشو دربیاره ...؟... و نامزد یعنی اینکه  با کسی باشه  
و اسمش تقریبا روش باشه ..؟.. بازی کردن هم یعنی ایفا کردن اجرا کردن  ... پس سرهم میشه نشون دادن چیزی که نیست و از غزا از نامزد بودنه ...

Uwanted love: عشق ناخواسته Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang