وان‌شات‌های انیمه‌ای (Anime OneShots)🔮💜

𝗢𝗯𝗲𝘆 𝗺𝗲 (𝗟𝘂𝗰𝗶𝗳𝗲𝗿 𝘅 𝗠𝗰 𝘅 𝗕𝗲𝗲𝗹𝘇𝗲𝗯𝘂𝗯)

<<حتی اگه فراموش کنم، بازم قلبم به یاد داره>>

●●●

" من دوستت دارم لوسیفر(lucifer). فکر میکردم این علاقمون دوطرفه است... تو... حالا فهمیدم! اینا همش یه شوخی بزرگه! باورم نمیشه نزدیک بود گول بخورم، از تو یکی انتظار نداشتم! همچین کارایی فقط از مامون(mammon) برمیاد... ولی اصلا خنده‌دار نبود. چطور تونستی سر همچین موضوعی شوخی کنی؟ اینکه انقدر خونسرد بگی دوستم نداری..."

همینطوری یه سره حرف میزنم. دست خودم نیست.

نگاهش عجیبه و این منو میترسونه... ولی حتما شوخی کرده! اون عاشقِ منه!

نمیدونم چرا بغض کردم. بهش نگاه میکنم بلکه بخنده و بگه فقط میخواسته سر به سرم بزاره. زیر چشماش سیاهن و جدی‌تر از همیشه داره نگاهم میکنه.

سرمو به نشونه انکار به دوطرف تکون میدم.
" تو داری شوخی میکنی... آه حتما ساتان(satan) دوباره یه کاری کرده. همیشه میخواست با اون طلسمای عجیبش گیرت بندازه و حالا هم موفق شده! باید برم ازش بپرسم... یه راهی برای شکستن طلسم پیدا میکنیم."

رومو برمی‌گردونم و یه قدم به سمت در برمیدارم.
" یوکی!"

صدای محکمش تا عمق وجودم رسوخ پیدا میکنه. خود به خود جرئت حرکتو ازم گرفته بود.

شونه‌هامو میگیره و به سمت خودش برمیگردونه.
" طلسمی در کار نیست."

صداش خسته به نظر میرسه... حتما باز تا صبح بیدار بوده و کارای لرد دیاوولو (diavolo) رو انجام میداده. وقتی استراحت کنه حالش خوب میشه!

" هر چی گفتم حقیقت داشت."

" تو- تو الان خسته‌ای! زیر چشات گود افتاده. باید استراحت کنی. خواهش میکنم اول یکم استراحت کن لوسی(luci)... چیزی نگو که بعدا پشیمون بشی‌."

نمیخواستم ادامه بده... نمیخواستم بشنوم چی میگه.
شونه‌هامو ول میکنه و عقب میره. بی‌توجه به من پشت میزش میشینه. عینکش رو به چشم میزنه. هیچ احساسی توی چشماش موج نمیزنه. مثل روز اولی که دیدمش نگاهم میکنه. سرد و خالی، مثل یه غریبه!

" تو فقط یه دانش‌آموز انتقالی‌ای. به چه جرئتی اسممو اونطور به اختصار به زبون میاری؟ رقت انگیزه! چطور فکر کردی من به کسی مثل تو علاقه‌مند میشم؟ چون باهات قرارداد بستم خیلی خودتو دست‌بالا گرفتی! اون قرارداد یه اشتباه بود، اشتباهی که همین امروز و همینجا تموم میشه! برو بیرون! سولومون(solomon) منتظرته، برای برگشت آماده باش. امروز برای همیشه از دویلدم(devildom) میری!"