❥︎𝑃𝑎𝑟𝑡5: 𝐶𝑢𝑡𝑒

2.9K 424 65
                                    

به شدت داغ کرده بود و کل بدنش از عرق خیس بود..
از این بدتر نمیشد... تحریکیش داشت بی حالش میکرد و از طرفی اون جونگکوک لعنتی دست بردارش نبود... محض رضای خدا اون الفا داشت زیر میز باهاش ور میرفت و به فکر وضع بد امگا نبود..
امگای بیچاره بخاطر تحریکیش انرژی نداشت تا اون دستای قوی رو از خودش دور کنه چون مجبور بود مقدار انرژی کمش رو صرف کنترل ناله هاش کنه.

جونگکوک با نیشخند گوشه ی لبش امگای شیرین و هورنی شو زیر نظر داشت و طوری وانمود میکرد که انگار کل حواسش پیش معلم جوون شون خانم سو بود!
انگشت هاش رو از رون تو پر امگا بالا برد و روی دیک تحریک شده ش گذاشت.
با شستش اروم نوازشش کرد و عکس العمل امگا رو زیر نظر گرفت.
قطعا آلان جیمین لجبازش توان مقابله باهاش رو نداشت اما خوب میدونست بعدا تلافی شو بدتر از اینا سرش در میاره!
اما جونگکوک فعلا میخواست از این موقعیت نهایت استفاده رو ببره.
نزدیکی امگا به خودش رو حس کرد.
نفس های داغ و تند امگا روی گردنش پخش شد و لرزی در بدنش ایجاد کرد.
سرش رو خم کرد که با چشمای بغض کرده و خمار امگا روبه رو شد.

_شت... خوبی؟

جیمین اخمی کرد..

_اگه اون انگشت های لعنتی تو برداری خوب میشم!!

اروم کنار گوش الفا زمزمه کرد و نیشگونی ضعیفی از پهلوی الفا گرفت.

جونگکوک ریز خندید و وقتی دید استادشون مشغول نوشتن روی تخته شده، سرش رو به امگا نزدیک کرد و بوسه ای به لب های نیمه بازش زد.
امگا خودش رو جلو کشید تا مانع قطع بوسه نشه ولی الفا عقب کشید و با بدجنسی ابروش رو بالا انداخت..

جیمین حاضر بود قسم بخوره تا حالا تا این حد تحریک نشده بود... متوجه بود بخاطر نیازمندی بیش از حدش به اون آلفای بدجنسِ!!

_لعنتی... کوک حالم بده!

گفت و پیشونی شو روی میز گذاشت..

صدای استاد جوون بلند شد

_اقای پارک مشکلی پیش اومده..؟ انگار حالتون خوب نیست!

اون استاد به خوبی از حال امگای دانشجوش خبر داشت... به هر حال از یه استاد که به خوبی از حساسیت امگاها و نوع تحریکیشون خبر داشت، توقع کمتری نباید داشت!

جونگکوک سعی کرد بی توجه به چشم و ابرو بالا انداختن جیمین که ناشی از تهدیدهاش بود، حرف خودش رو بزنه!

گلوشو صاف کرد..

_خیر استاد.. پارک داره تنبلی میکنه دیشب انگاری دیر خوابیده!

استاد یه ابروشو بالا انداخت.. قصد آلفا رو فهمیده بود.. اذیت کردن امگای ظریف کناریش!
قطعا نمایش جالبی بود.
تک خنده ای کرد و سرش رو تکون داد.. به خودش اجازه نمی‌داد تو رابطه ی اون الفا و امگا دخالت کنه!

𝐾𝑟𝑎𝑠𝑖𝑣𝑖𝑒Where stories live. Discover now