❥︎𝑃𝑎𝑟𝑡17: 𝑁𝑒𝑤𝑠 𝑙𝑖𝑓𝑒 (The End)

2.7K 359 68
                                    

یک ماه بعد*

با ورودشون همه ی افراد حاضر تو سالن بلند شدن و دست زدن...
دو زوج روی سکو به سمت هم ایستادن و کشیش با باز کردن کتاب مقدس، شروع به خوندن کرد.

امگا با لبخند پهنی به آلفای جفتش چشم دوخته بود... جونگ‌کوک یواشکی لباش رو غنچه کرد و بوسی براش فرستاد... جیمین ریز خندید... دستای عرق کردنشون تو هم گره خورده بود... هردو خوشحال بودن و منتظر تموم شدن حرف های کشیش و پیوند خوردن ابدی شون بودن.

طرف دیگه ی کشیش جنا و تهیونگ زیر لب با هم حرف میزدن و میخندیدن... روز مهمی برای هر دو زوج بود.
جنا با لباس توری بلندی مثل فرشته ها شده بود... و تهیونگ هم کت و شلوار سفیدی پوشیده بود.

جیمین موهاش رو بلوند کرده بود... لباس سفیدش ساتن بود و یقه ی بازش به خوبی پوست سفیدش رو در معرض دید گذاشته بود... شلوار جینش سفید و روی رون هاش پاره بود... اون خیره کننده بود و درست مثل ماه می‌درخشید... جونگ‌کوک نمی‌خواست و نمیتونست برای یک لحظه هم چشمش رو از امگا برداره.

جونگ‌کوک کت و شلوار سیاه پوشیده بود و شونه های پهن و عضله ایش چشم امگا رو گرفته بود.
هر دو زوج بعد از تموم شدن سوگند و حرف های کشیش جلو رفتن تا همدیگر رو مارک کنند.

جونگ‌کوک چون از قبل جیمین رو مارک کرده بود پس فقط روی مارکش رو لیس زد و بوسید... جیمین دستش رو پشت گردن الفا گذاشت و به سمت خودش کشید.

_میخوام مارکت کنم آلفای عضله ای من!!
زیر گوش الفاش زمزمه کرد و لیسی به لاله ی گوشش زد...

_کم دلبری کن کراسیوی... فقط انجامش بده..

جیمین قسمتی از گردن جونگ‌کوک رو لیس زد و چندتا بوسه ی ریز روش گذاشت... دست جونگ‌کوک دور کمرش تنگ تر شد... چشماش رو بست و دندون های نیشش رو تو گردن جونگ‌کوک فرو برد و خونش رو مکید... الفا هیسی کشید و رایحه ی خوشبوی امگاش رو نفس کشید.

بعد از جفت شدنشون و تبریک گفتن های خانواده و بقیه ی افراد هر دو زوج به سمت خونه شون رفتن تا شب طولانی رو باهم شروع کنند!

به محض رسیدن به خونه، جونگ‌کوک جیمین رو به دیوار کوبید و لباش رو اسیر دندون هاش کرد... موهای بلوندش رو کنار زد و مسیرش رو به سمت گونه های امگا تغییر داد... گاز ریزی از هر دو گونه ی برجسته و گر گرفته ش گرفت و خندید...

_خیلی زیبایی...

جیمین دوباره جلو رفت و لباشون رو بهم رسوند... جونگ‌کوک پایین تنه ش رو به پایین تنه ی جیمین فشار داد که با برخورد دیک هاشون از روی شلوار بهم ناله ای کردن...

_منو مال خودت... کن الفا!!

جونگ‌کوک نیشخندی زد و از رون هاش بلند کرد و به سمت اتاق رفت...

_تو خیلی وقته مال منی کراسیوی!

.

.

.

.

سلاممم^^

من اومدم با پارت پایانی کراسیوی🥲😭
این فیک هم به پایان رسید(:

دلم براش تنگ میشه🥲

امااااا...
اماااااااا
آگاه باشید این پایان کراسیوی نیست😃
این پایان فصل اول کراسیوی بود(:

میخوام برای اونایی که امپرگ می‌خواستن فصل دوم رو اختصاص بدم^^

پس فصل دوم کراسیوی با همین ژانرها با داستانی متفاوت و افزون بر ژانر امپرگ بعد از تیرماه شروع میشه(:
منتظرش باشین○-○

خب...
از همه ی اونایی که من رو با کراسیوی شناختن و فالووم کردن ممنونم... چشم تون رو میبوسم که خوندین و نظر دادین و بهم انرژی بخشیدین... من واقعا انتظار نداشتم بتونم این فیک رو تموم کنم... هر بار میگفتم متوقفش میکنم نمیتونم اما بعد با انرژی که شما بهم میدادین پر قدرت ادامه میدادم ^^

خیلی ازتون ممنونم و دلم براتون تنگ میشه تا تیرماه... لطفا کراسیوی رو تو گوشه ای قلبتون بزارین و دوسش داشته باشین🥺💜

اینم بگم از هفته ی بعد فیک بی‌گناه رو شنبه ها به جای کراسیوی شروع میکنم و مرتب آپ میشه^^

بوس رو کله ی همتون و خیلیییییییی دوستون دارم♡♡♡

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Dec 20, 2023 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

𝐾𝑟𝑎𝑠𝑖𝑣𝑖𝑒Where stories live. Discover now