•پارت سوم•

30 10 6
                                    

انگار که از یه خواب طولانی بیدار شده باشه چشماشو باز کرد. اول آسمون ابری رو دید و بعد صدای آب و امواج به گوشش خورد. هنوز بدنشو تکون نداده بود ولی میتونست حرکت چوب زیر کمرشو حس کنه.

"اگه از خشکی میرفتیم سریع تر میرسیدیم."

مطمئن نبود صدای کی رو شنیده.

"مگه نمیبینی چه بلایی داره سرمون میاد؟ ممکنه هر لحظه مثل یه ماهی دم درارم بدون اینکه کنترلش دست خودم باشه. اگه اون لحظه از آب فاصله داشته باشم میمیرم."

میدونست این یکی صدای جونگینه. ییشینگ کف دستشو رو چوب قایق فشار داد و سعی کرد بشینه.

جونگین که با دیدن به هوش اومدنش هیجان زه شده بود بازوشو گرفت تا کمکش کنه."آه... داشتم کم کم فکر میکردم اگه تا چند دقیقه دیگه به هوش نیومدی اینو بندازم تو آب!"

ییشینگ سرشو چرخوند تا چن رو ببینه و بعد از جونگین پرسید"اون چرا اینجاست؟ داریم کجا میریم؟"

جونگین از اتفاقی که تو جنگل یوجانگ افتاده بود گفت."دلیل بی هوش شدنت واقعا گرسنگی بود. شاید تشنگی...به هر حال چیزی نبود که با نون حل بشه. تو خون انسان نیاز داشتی." به چن اشاره کرد."شانس اوردیم اونجا بود، وگرنه همونطوری میموندی. ممکن بود بدنت خشک بشه."

ییشینگ که گیج شده بود چشماشو ریز کرد و نگاهش به دست باندپیچی شده چن افتاد. میشد رد خونو از زیرش پارچه سفید دید. چشماشو سمت صورتش بالا برد.

""قابلی نداشت!" چن لبخند زد."البته یه خرج کوچیکی براتون داره.

"از چی حرف میزنه؟"

جونگین که تازه یادش اومده بود ییشینگ از جزئیات خبر نداره گفت "فقط باید بریم گوجیاس و بهشون بگیم اتفاقایی که افتاده تقصیر اون نیست."

ییشینگ گیج شد و انگشت اشارش چنو نشونه گرفت. "ولی تقصیر اونه! بهش فکر کن، اگه یشم انتخابش نکرده بود هیج کدوم از این اتفاقا نمیفتاد." هوفی کشید."در ضمن، چان با کیونگسو و مادرم تو قصرن... باید برگردیم."

"اگه من نبودم تو هنوز اونجا بی حرکت افتاده بودی." چن صداشو بالا برد."بهم قول دادین!"

ییشینگ چشماشو چرخوند."من بهت قولی ندادم." صورتشو تو هم برد."و هرچقدرم پادشاهی اشتباه کرده باشه مردم نمیتونن به همین راحتی بکشنش. تا وقتی اوضاع بهتر شه سربازای دور و برتو زیاد کن."

جونگین چند بار خواست بپره وسط حرف ولی گذاشت خودش تمومش کنه."اون پادشاه نیست ییشینگ."

"چی؟!"

چن سرشو برای تایید تکون داد."من چن هستم و فقط به جای پادشاهمون اومدم. تا خطری اونو تهدید نکنه."

جونگین بلافاصله گفت"همچین پادشاهی حتما میکشتش!"

ییشینگ به هردوشون نگاه کرد. شاید اگه یکم میتونست شبیه برادرش باشه چنو میکشت و برمیگشت یوجانگ. یا حداقل میتونست فقط همونجا رهاش کنه، به هر حال نمیتونستن به زور ییشینگو با خودشون ببرن.

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Feb 06, 2022 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

𝐓𝐡𝐞 𝐈𝐦𝐦𝐨𝐫𝐭𝐚𝐥 𝐉𝐚𝐝𝐞 • 𝐘𝐢𝐱𝐢𝐧𝐠Where stories live. Discover now