•پارت اول•

33 16 0
                                    


زمانی که دنیا بدترین دوران خودشو میگذروند و مردم بی گناه بخاطر جنگ های بی رحمانه همه نژاد ها باهم کشته میشدن، نیرویی ناشناخته، سنگ یشم جاودانه ای بوجود اورد و به انسان ها تقدیمش کرد تا بتونن از خودشون دفاع کنن. انسان ها با تقسیم کردن نیروی یشم جاودان با نژاد های دیگه به جنگ پایان دادن ولی دیگه هیچوقت نتونستن محافظت ازشو به عهده بگیرن و یبار دیگه به عنوان نژادی ضعیف و بی ارزش شناخته شدن.

اونروز تو یوجانگ* و سرزمین های دیگه جشن سالیانه تتریک برگذار میشد. با شروع ماه سیلا و سال جدید مردم تا ده روز مشکلاتشونو فراموش میکردن و جشن میگرفتن. ولی اون شب متفاوت بود، سی سال از آخرین مراسم تعویض نگهبانی گذشته بود. سی سالی که حفاظت از یشم جاودان به عهده پری های دریایی بود و حالا وقتش بود یه نفر دیگه این وظیفه رو به دوش بکشه. یشم جاودان سنگ باارزشی بود که تعادل رو حفظ میکرد. بین نژادها و حتی فصل ها. اگه جای این یشم که تو سرزمین وکسیس* نگهداری میشد تغییر میکرد، تعادل همه چیز به هم میریخت، حتی شایعه ها میگفتن ممکنه زندگی جاودانه ها به خطر بیفته. پس هر سی سال یکی از پنج پادشاهی به انتخاب خود یشم موظف میشد ازش محافظت کنه.

از سر و صدای زیاد تمرکزشو از دست داد و از فکر بیرون اومد.

"فکر نمیکنین صداتون زیادی بلنده؟!"

جونگین از رو سنگ بزرگ کنار رودخونه بلند شد و نزدیک ییشینگ نشست."جنی میگه پری های دریایی کارشونو خوب انجام دادن و یشم باید دوباره مارو انتخاب کنه."

قبل از اینکه ییشینگ بتونه چیزی بگه چانیول با نگاه تمسخرامیزی به خواهرش اشاره کرد."پادشاه های قبلم کارشونو خوب انجام دادن. شصت سال پیش ما از یشم محافظت کردیم. مطمئنی جنی اینو بهت نگفته چون فقط ازت خوشش میاد؟" ابروشو بالا انداخت.

"قبل از اونم الف ها." ییشینگ برای تکمیل جواب چانیول اینو گفت و دوباره کتابشو باز کرد.

"آهخ، الفای مزخرف با اون لباسای تشریفاتیشون!" جنی چشماشو چرخوند.

ییشینگ زیر چشمی نگاش کرد."ولی واقعیت اینه که اونا تو هرکاری که انجام میدن بی نقصن. میتونن از جادو استفاده کنن و هرچیزی که میسازن زیباست...تنها ضعفشون اینه که نهایتا چهارصد سال عمر میکنن."

"هی! منظورت از ضعف چیه؟ یه پری دریایی فانی اینجا نشسته." جونگین با مظلومیت سرشو بالا اورد.

"آره، الفای احمقی که پیر میشن." چانیول نیشخند زد.

جونگین این بار اخماشو تو هم برد و داد زد."آهای! منو میبینین؟"

جنی سریع سمتش رفت و دستشو گرفت."جونگین، ما منظوری نداشتیم. میدونی که رابطه بین الفا و شیاطین شکر آبه. حتی اگه تو صلح باشیم هیچ وقت نمیتونیم بدون دردسر کنار هم وایسیم و ریخت همو تحمل کنیم." نزدیک تر شد و دستشو رو صورتش گذاشت. "و تو یه پری دریایی معمولی نیستی، تو مال منی و باید همیشه پیشم بمون_"

𝐓𝐡𝐞 𝐈𝐦𝐦𝐨𝐫𝐭𝐚𝐥 𝐉𝐚𝐝𝐞 • 𝐘𝐢𝐱𝐢𝐧𝐠Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang