ˢᵉᶜᵗⁱᵒⁿ₇

336 105 37
                                    

-تو میدونستی مگه نه؟

یوبین که هنوز از شنیدن اتفاق افتاده برای ییبو تو شوک بود متعجب سرشو بلند کرد و در حالی که تو چشمای به خون نشسته ژان نگاه میکرد حیرت زده جواب داد :

~معلومه که نه!

ژان که هنوز راضی نشده بود با چهره گر گرفته و صدای بلندی فریاد کشید و گفت:

-پس راجب چه موضوع لعنت شده ای میخواستی باهام حرف بزنی!؟!

یوبین بیش از اینکه از واکنشای شدید ژان متعجب شده باشه از این تعجب میکرد که این پسر چرا الان پیش ییبو نیست!؟

~اروم باش...

دعوت به ارامش اشتباهی بود که عصبانیت ژان رو بیشتر کرد ...به طوری که با صدای بلند تری نسبت به قبل فریاد کشید :

-جواب بده! تو چی میخواستی به من بگی!؟

یوبین که دید پسر بزرگ تر کاملا از کنترل خارجه گامی به عقب برداشت و نگاهشو به طرف دیگه ای داد .
اون خوب میدونست ژان ادم صبوری نیست و باید هرچه زودتر بهش یه جوابی بده... اما واقعا باید جواب درست رو میداد؟
ژان که کاملا کفری شده بود دهان باز کرد تا دوباره به پسر کوچک تر بتوپه که یوبین به سرعت کلمات رو پشت هم چید و گفت:

~ییبو تو رو میدید.

ژان اخماشو تو هم کشید و عصبی غرید :

-یعنی چی منو میدید؟

یوبین اب دهانش رو از سر استرس به زحمت پایین فرستاد و همونطور که نگاهش به ژان خشمگین بود با کراهت اضافه کرد:

~اون میومد اینجا.

ژان با چیزی که شنید کاملا وا رفت...

-منظورت چیه!!میومد بیمارستان!؟

حالا فریاد پسر بیشتر از اینکه از سر خشم باشه از روی نگرانی و ترس بلند شده بود و بین دیوارای کوچیک یکی از اتاق های تجهیزات بیمارستان میپیچید.

~نه ! داخل نمیومد ! فقط تا جلوئه در...

پسر جمله اخر رو جوری اروم لب زد که به وضوح نشون میداد خودش هم میدونه تا چه حد استدلالش مضخرف و غیر معقوله...

مثل این بود که ادم ناتوانی رو با زحمت زیاد از خونه در حال سوختن نجات بدی، اما بلافاصله اون رو جلوی در تنها بذاری و قبل از اینکه بری، بهش بگی ″ همینجا بمون جات اینجا امنه″ در صورتی که میدونی ممکنه انفجار دیگه ای رخ بده یا اتیش به بیرون از خونه هم برسه !

یوبین نفس های سنگین شده پسر رو با وجود لباس لایه به لایه اش میشنید و با اینکه نمیتونست از صورت پوشیده اش چیزی بفهمه اما مطمئن بود که الان بیش از هر وقت دیگه ای اشفته و داغونه.

-تو میدونستی؟

زمزمه بغض الود پسر به گوش یوبین رسید و اون رو مجبور کرد تا به سرعت جواب بده .

▼ꜰᴀʀᴇᴡᴇʟʟ△Où les histoires vivent. Découvrez maintenant