part3

90 17 0
                                    

زنگ در و زدن و جیسونگ خوشحال به طرف در رفت تا از دوستش استقبال کنه.مینهو هم کنجکاو از مبل بلند شد تا ببینه کی اومده که جیسونگ انقدر خوشحال شده.
جیسونگ در و باز کرد و با چهره ی خوشحال فلیکس و دوست پسرش چان روبرو شد.
"هیوووونگ"
اینو رو به فلیکس گفت و محکممم بغلش کرد جوری که آخ فلیکس دراومد.

و ما مینهویی رو داشتیم که با کنجکاوی به اون دو نفر نگاه میکرد و منتظر بود بیان تو تا جیسونگ معرفیشون کنه.
بعد از یه بغل درست حسابی دیگه با چان در و بست و به سمت مینهو اومد.مینهو هم خیلی محترمانه و دوستانه به اون دو نفر سلام و خوش امدگویی کرد.
"مینهویا فلیکس دوست صمیمی من و چان هیونگ همسرشه^^
خوب قطعا برای مینهو اینکه اون دوتا گی ان چیز عجیبی نبود چون همچین چیزی توی کره دیگه عادی شده بود.

جیسونگ هم مینهو رو با اون دونفر معرفی کرد.
"خوب اینم مینهوعه همون هم خونه ای که تعریف کرده بودم"
جیسونگ بیشتر از این اون هارو سرپا نزاشت و همگی روی مبل نشستن.
مینهو مکالمه بینشون رو شروع کرد.
"خوب چطوره همدیگرو خوب به هم معرفی کنیم نه؟بهتره هم رو بهتر بشناسیم تا بتونیم دوست بشیم چون فک کنم قراره زیاد هم و ببینیم"
بقیه هم حرف مینهو رو تایید کردن.
"خوب من شروع میکنم بنگ چان هستم ۲۳ سالمه و مدیر شرکت ساخت و ساز chanlix هستم و ۵ ماهه با فلیکس ازدواج کردم"

فلیکس هم شروع به معرفس خودش کرد.
"بنگ فلیکسم ۲۱ سالمه و سال اخر دانشگاهم با جیسونگا هم دانشگاهیم و رشتمم با اون یکیه"
"خوب منم آخرین حرف رو بگم لی مینهو هستم ۲۳ سالمه و مدیر شرکت lino هستم و همین دیگه"

و بالاخره معرفی ها به پایان رسید.تصمیم گرفتن یه بازی کنن و چی بهتر از جرعت و حقیقت؟
گرد نشستن زمین و کنترل تلوزیون هم برداشتن و بعد از انتخواب اینکه کدوم ور جواب باشه و کدوم ور سوال شروع کردن به بازی.
سوال به چان و جواب به مینهو افتاد.شاید در نگاه اول گستاخی میومد همچین چیزی رو بپرسه ولی بعد از اینکه مینهو حقیقت و انتخواب کرد ازش پرسید
"فضولی و گستاخی نمیخوام به نظر بیاد ولی میتونم بپرسم گرایشت چیه؟"
از نظر مینهو سوالش گستاخی نبود و خیلی راحت جواب چانی رو داد.
"منم یک گی ام"
واو!البته چانی تصور میکرد ممکنه همچین جوابی بده ولی خوب دلش میخواست جواب این سوالو بدونه.دوباره چرخوندن و جواب به جیسونگ و سوال به فلیکس افتاد.
"جرعت یا حقیقت جیسونگا؟"
جیسونگ بعد مقداری فکر کردن جواب داد.
"منم میگم حقیقت"
چانی که در کمال تعجب بعد از دوباره حقیقت گفتن خسته شده بود کلافه رو به جیسونگ گفت
"یااا چرا دارین همتون حقیقت میگین؟بخدا دفعه بعد به هرکی افتاد بگه حقیقت پا میشم میرم"

همه به این واکنش چانی خندیدن.
"خب جیسونگا چرا با اولین و آخرین دوست پسرت به هم زدی؟"
آه نه!چرا باید جواب این سوالو میداد؟فلیکس بار ها سعی کرده بود اینو از زیر زبونش بکشه بیرون ولی جیسونگ هیچوقت دلش نخواست بگه.البته چیز مهمی نبود ولی کلا جیسونگ خوشش نمیومد بهش بگه.ولی الان مجبور بود و بدیش این بود که الان مینهو هم اینجا بود و ممکن بود همه مسخرش کنن.

"یااا تو نقطه ضعف من و میدونی و این سوالو میپرسی؟خوب چون مجبورم میگم بهتون راستش من توی یه برنامه با یکی دوست شدم و تا چند وقت با هم حرف میزدیم عکسای هم دیگرو دیده بودیم و من منتظر بودم تا اون بتونه کار هاشو تو بوسان تموم کنه و بیاد سئول تا هم و ببینیم.پسر بدی نبود قیافشم بد نبود ولی خوب اتفاقی افتاد که نباید می افتاد"

بعد پوکر فیس به جمع نگاه کرد و دوباره ادامه داد
"وقتی هم و ملاقات کردیم اون واقعا خیلی قد بلتد بود.فاااااک اون دراز من و بخواطر قدم مسخره کرد و برگشت گفت از نزدیک به طرز احمقانه و چندشی کیوتی بعد بهم زدیم همین دیگه"
هر سه نفرشون بلند داد زدن وات ده فاک؟
مینهو با تعجب گفت
"یاا چرا انقدر بیشور بود؟خدایی خیلی بیشور بود"
همه به حرف مینهو خندیدن و واقعا فاااااک؟
چرا از نظر جیسونگ خیلی قشنگ میخندید؟
____________________________
آه یه پارت طولانییی🙂🥲
برین حالشو ببرین که دوشنبه دو پارت بهتون میدم
یعنی می افتیم تو روال اصلی پارت گذاری❤
واقعا نیاز دارم به ووت ها و نظر هاتون لطفا با نظرات زیباتون بهم انرژی بدین

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Feb 17, 2022 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

Mery Mi?Where stories live. Discover now