part 41

6.7K 894 97
                                    

تهیونگ زیر نگاه ترسیده سئون وو از روی صندلی بلند شد و نگاه برزخی ای به سئون وو انداخت و به سرعت نور به سمتش حمله ور شد، اما قبل از اینکه بتونه کاری بکنه جونگ کوک محکم دست هاش رو دور کمر باریکش حلقه کرد و همونطور که داشت در برابر دست و پا زدن های تهیونگ مقاومت میکرد گفت: پاشو در رو بچه!

سئون وو سریع از شوک در اومد و از روی صندلی بلند شد و پشت میز پناه گرفت: هیونگ جون من آروم باش!

ته: ولم کن جونگ کوووووک! می کشمت سئون وو پسره ی بی مسئولیت!

سئون وو: هیونگ چرا اینجوری میگی؟ دارم مسئولیت قبول میکنم میخوام باهاش ازدواج کنم!

ته: دیوونه ای؟ تو 18 سالته و هایین 17 سالشه! کی تو این سن ازدواج میکنه؟؟؟

سئون وو: هیونگ تو خودت 18 سالت بود که باردار شدی!

تهیونگ آروم ایستاد، جونگ کوک با شک و تردید دست هاش رو از دور کمرش باز کرد: آرومی؟

و به ثانیه نکشید که تهیونگ همونطور که بلند بلند غر میزد و فحش میداد پشت سر سئون وو دور میز بزرگ غذا خوری میدوید: پسره ی بی شعور، 18 سالم بود نه 17 سال که بخوای منو با هایین مقایسه کنی، تازه من مارک شده بودم شما حتی مارک هم ندارید و میانگین سنی من و جونگ کوک بیشتر از شماست!!

سئون وو سریع سمت جیمین رفت و پشت سرش پناه گرفت، جونگ کوک هم دوباره تهیونگ رو گرفت و به یونگی ای که فقط یه بسته پاپکورن کم داشت تشر زد: هیونگ یه کاری بکن!

یونگی ریلکس گفت: دارم لذت میبرم!

تهیونگ با دیدن هایین که توی خودش جمع شده نفسش رو عمیق بیرون داد و دستی تو موهاش کشید: خیلی خب! باید با خانواده هایین هم حرف بزنی!

همه با تعجب به تهیونگ نگاه کردن که تهیونگ ادامه داد: کاریه که شده، نمیشه عوضش کرد!

نگاه اتشینش رو دوباره به سئون وو داد و تشر زد: تو فقط براش کم بزار خودم خط خطیت میکنم!

سئون وو: قول میدم!

جیمین: خیلی خب حالا منو ول کن

ته: هایین جان تو هم این ازدواج رو می خوای؟

هایین با خجالت سرش رو تکون داد که خنده مهربونی رو در جواب از تهیونگ دریافت کرد!

جونگ کوک به پسرهاش که ساکت یه گوشه ایستاده بودن نگاه کرد و با اخم گفت: شما دوتا! به خاطر تهدید کردن عموتون تنبیه میشید!

Full moon |ᵏᵒᵒᵏᵛTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang