دارک وب یا مکان نفرین شده

425 46 8
                                    

قیافم وقتی دارم فکر میکنم تو پارت قبلی چطوری تموم شد و این پارت رو چطوری بنویسم که بد نشه

Ups! Gambar ini tidak mengikuti Pedoman Konten kami. Untuk melanjutkan publikasi, hapuslah gambar ini atau unggah gambar lain.

قیافم وقتی دارم فکر میکنم تو پارت قبلی چطوری تموم شد و این پارت رو چطوری بنویسم که بد نشه

( اهنگو اون بالا گذاشتم اگه افتخار بده بیاد ممنونش میشم 😑💔 )
اگرم نیومد خودتون برید سرچ کنید اهنگ ترسناک وارد اولین سایت بشینو هر اهنگی خواستین پلی کنین چون این پارت با اهنگه ترسناک درک میشه

( اهنگو اون بالا گذاشتم اگه افتخار بده بیاد ممنونش میشم 😑💔 ) اگرم نیومد خودتون برید سرچ کنید اهنگ ترسناک وارد اولین سایت بشینو هر اهنگی خواستین پلی کنین چون این پارت با اهنگه ترسناک درک میشه

Ups! Gambar ini tidak mengikuti Pedoman Konten kami. Untuk melanjutkan publikasi, hapuslah gambar ini atau unggah gambar lain.

وارد همین اولی بشین

ترجیحا اون که نوشته اهنگه ترسناک و اکشن رو پلی کنین بیشتر به این پارت میاد

Ups! Gambar ini tidak mengikuti Pedoman Konten kami. Untuk melanjutkan publikasi, hapuslah gambar ini atau unggah gambar lain.

ترجیحا اون که نوشته اهنگه ترسناک و اکشن رو پلی کنین بیشتر به این پارت میاد
.
..
...
....
.....
......
.......
........
.........
..........
...........
............
...........
..........
.........
........
.......
......
.....
....
...
..
.
حیح
نه جدی جدی شروع کنیم
:
*فردا شب
ساعت : 12 : 2
یونگی :
بخاطر شما فضولا مجبور شدم بازم قهوه کوفت کنم
جیهوپ :
اگه بلایی سرمون بیاد چی
اخه محض رضای فاک با یه قصاب بسته رو میفرستن
نامجون :
نظری ندارم شایدم فقط بسته رو گذاشت و رفت

ساعت دو و چهل دقیقه بود هنوز بسته نرسیده بود به قیافه ی کوک میومد کاملا از خریده تلویزیون پشیمونه قیافه جیهوپ هم استرس زیادی توش دیده میشد پای کامپیوتر که قسمت هایی که دوربین کار گذاشته بودن رو نشون میداد نشسته بود تهیونگ هم که خوابش برده بود نامجون در حال فکر کردن بود و جین هم کنار تهیونگ خوابش برده بود جیمین و یونگی هم کنار هم نشسته بودن و مشغول بازی بودن
.
..
...
....
...
..
.
ساعت 7 : 3
یونگی :
اخه چرا سر ساعت یه چیزی رو نمیفرستن
جین که تازه بیدار شده بود رو به یونگی گفت :
اگه تو میتونی منم میدونم
ته هم که نیم ساعت قبل جین بیدار شده بود گفت :
یکم دیگه بشینیم اگه نیومد بریم بخوابیم
نامجون :
اره شاید سر کاری باشه
جیهوپ :
پس بیست دقیقه دیگه بیدار میمونیم اگه نیومد میریم میخوابیم
کوک :
باشه
.
..
...
....
.....
....
...
..
.
23 دقیقه بعد
جیهوپ :
انگار سر کاری بود
اعضا :
اوهوم
همین که اومد کامپیوتر رو خاموش کنه چیزی رو دید
انگار یه ادم چاق و یه ادم متوسط داشتن میومدن سمت خوابگاه ... یکشون یه کتاب و بسته ی بزرگ تو دستش بود
و اون یکی.... یه.... یه.. ساطور
جیهوپ :
بچه ها صبر کنین
یونگی :
چشیده هوبا
جیهوپ :
او... اومدن
همه ی اعضا حمله کردن سمت کامپیوتر و اون دوتا رو نگاه کردن ... زنگ درو دوبار زدن ولی کسی جرات( جرعت؟ ) نداشت بره درو باز کنه ، دست از زنگ زدن برداشتنو به در میکوبیدن
ته :
بریم درو باز کنیم؟
نامجون :
نه خودشون بسته رو گذاشتن تو حیاط یکم صبر میکنیم میرن اگه درو باز کنیم بلایی سرمون میارن
بعد از ده دقیقه بی توقف در زدن داشتن میرفتن که صدای عطسه ی تهیونگ( که شبیه پدرای ایرانیه )باعث شد دوباره سمت خونه حمله کنن ... بعد از چند دقیقه ور رفتن با قفل تونستن بازش کنن
نامجون : * صدای اروم
خودتونو کنترل کنین لطفا سعی کنین هر چی شد صدا ندین
بچه ها رو به سمت اشپز خونه برد و زیر میز قایم شدن
اون قصاب با صدای ی عجیبو ترسناکی اسم جیهوپ رو صدا میزد
کلا دادن اطلاعات جیهوپ ایده ی خوبی نبود
جیهوپ میخواست جیغ بزنه و گریه کنه ولی امکانش نبود
همراهه قصاب وارد آشپز خونه شد
شروع کرد به گشتن تو اشپز خونه... دره کابینت هارو باز میکرد و میگشت داشت خم میشد که زیر میز هم ببینه
که صدایی که از هال اومد ( صدای افتادن لیوان ) سمت هال دووید
نامجون : * صدای اروم
من میرم یه سرک میکشم اگه نبودن علامت میدم بیاین بیرون
جین :
نه.....ممکنه اسیب ببینی
بغض بدی گلوشونو چنگ میزد
جیهوپ که تا مرض بیهوشی هم رفته بود
احساس میکردن خاطرات بد داره بهشون حمله میکنه حادثه هایی که اصلا ندیده بودن ذهنشونو احاطه کرده بود
صداهایی مثله :
کمک............ بهم صدمه نزن
گمشو...... نههههه
التماست میکنم....... من هنوز کوچیکممم
صدای بچه ها ادم بزرگا و....
نامجون از زیر میز خارج شد
به بیرون سرک کشید کسی نبود
نامجون : * صدای اروم
بیاین
اعضا با ترس اومدن بیرون
سمت در که به حیاط راه داشت رفتن
جیهوپ :
ا...... او..... اون کیه
همه برگشتن سمت جایی که هوپی بهش اشاره میکنه
اون .... قصاب بود
هیچکس تکون نمیخورد
یهو قصاب شروع کرد از اونور خونه دویدن سمت اعضا
اعضا با سرعت هر چه تمام سمت انباری دویدن و واردش شدن
یونگی و نامجون با دست درو نگه داشته بودن زور اون قصاب و همراهش زیادی زیاد بود
به زور درو نگهداشتن و کلی وسیله و کمد پشتش گذاشتن
( اهنگو قطع کنین )
وارد خونه ای که جیهوپ و کوک و جیمین ساخته بودن شدن و نفس راحتی کشیدن
نامجون :
دیگه امنه
همین جمله کافی بود تا کوک و جیهوپ بزنن زیر گریه
.
..
...
..
.
بعد از اروم کردن اونا تصمیم گرفتن تا فردا اینجا بمونن
فردا صبح که از انباری خارج شدن کسی خونه نبود و تلویزیون وسط هال بود و یه یادداشت روش
انگاری ولشون کرده بودن
ولی نوشته بود اگه بار دیگه ای فضولی کنن همشونو جر میدن
.
..
...
....
.....
....
...
..
.
پایان
حیح
حیح تر
حیح تر تر
حیح تر تر تر
حیح تر تر تر تر
حیح.. کوفت
خب این فیک تموم شد ناموصا کدوم پارت رو بیشتر دوست داشتین بهم بگین نظرتونو
لطفا ووت و کامنت یادتون نداره 🥺

Our FUCKING LifeTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang