قبل از خوندن این پارت باداوری کنم که 'آرماندو' اسم ایتالیایی جهیونه و جز خانواده و افراد نزدیک همه اونو به این اسم صدا میکنن نه جهیون!
-------
" جهیون"
با تفنگ روی کمرم و چاقویی که توی جیبم بود وارد شدم. افرادم کنارم بودن و منو از هر زاویهای که به کافه وارد یا خارج میشدیم ، پوشش میدادن.
همه چراغها خاموش بودن، به استثنای یکی که از آشپزخانه میدرخشید. پنجرههای جلو مغازه به قدری تیره بود که چشمای آدم-هایی که بیرون بودن نمیتونستن این ملاقات رو تشخیص بدن.
افرادش کنار کافه پراکنده بودن و تفنگها و تپانچههاشون رو در دست داشتن. همگی جلیقه ضد گلوله پوشیده شده بودند. شرایط ما این بود که تنها بیایم، اما هیچکدوممون همکاری نکردیم.بونز پشت میز وسط اتاق نشسته بود و کت و شلوار معمولیش رو با کراوات مشکی پوشیده بود. موهای بورش رو شانه زده بود و پوزخند همیشگی روی لبش نقش بسته بود. چشما و چهرهاش بیطرف بودن؛ نه چیزی میگرفت و نه چیزی میداد.
"آرماندو"
سرش رو به طرف صندلی کنارش تکان داد.
وقتی به این مرد نگاه کردم، نفرت درونم منفجر شد. اون کارهای وحشتناکی با دکمه انجام داده بود، اونم وقتی که حقش نبود، درد بزرگی بهش داد. اون مثل سگ باهاش رفتار میکرد نه یه انسان. اون این تصور غلط رو داشت که کسی مثل اون میتونست خرید و فروش بشه.خودم رو روی صندلی انداختم و دستام رو روی میز نگه داشتم. وقتی به صورتش نزدیک شدم احساس تهوع پیدا کردم، اشتیاق و خشونت تراوش می کرد. حتی بعد از این همه مدت، هنوز به خاطر پسری که ازش گرفته بودم، ناامید بود.
حالا اون پسر من بود._این افتخار رو مدیون چی هستم؟
دستاش رو به هم گره زد تا نرمتر جلوه کنه اما بهتر جلوه نکرد. شبیه یه طراح در حال مرگ بود.
"تو دقیقا میدونی چرا اینجام"
وقتی بخاطر این ملاقات زنگ زدم دلیل خودم رو توضیح ندادم، چون جفتمون میدونستیم که دلیلش چی بوده.
"امیدوارم پشت یه ون و آماده منتقل شدن باشه."
اون تو تختم خوابیده بود، آتش هنوز توی شومینه زبانه میکشید و بدنش با یکی از تیشرتهای من پوشیده شده بود. اون به سختی از خودش مراقبت میکرد و همچنین تحت مراقبت و محافظت مردهام بود. دکمه حتی نمیدونست که من اینجام.
به شانهام نگاه کردم و بشکن زدم.
یکی از افرادم کیف مشکی رو روی زمین کنارمون قرار داد.
با صدای سنگین روی زمین صدا داد؛ بونز بهش نگاه کرد : "اگه اون تو باشه قبل از اینکه از اون در بری بیرون، میمیری."تهدید هوا رو پر کرده بود و اولین بار بود که دیدم اون یه احساس واقعی داره. بونز تمام چیزی که منتشر میکرد خصومت و مرگ بود اما حالا چیز بیشتری نشون میداد.
YOU ARE READING
Buttons And Hate [ season 2 : Completed ]
FanfictionSeason 1 : Buttons And Lace Season 2 : Buttons And Hate • دکمه ها و نفرت 𝐂𝐨𝐮𝐩 : Jaeyong + ( Luwoo ) ❌این فیک فصل دوم دکمه ها و شلاقه!! ❌ ⚠️ : من قرضامو با دکمههام پرداخت میکنم اما همچنین من اونارو بخشیدم. هرچقدر توی دام عشق جهیون میفتم بیشت...