12

186 17 3
                                    

شب شده بود و نامته روی تخت دراز کشید بودند
🐨یااااا ددی نمیخوای بوسم کنی
🐯ودف
🐨میدونستم داری بهم خیانت میکنی اصلا میدونی چیه از الان من بیبی یکی دیگه هستم
نامجون روش را کرد اونور که یهو موهاش کشیده شد
🐯نه بابا بیبی یکی دیگه مگه از روی جنازم ردشی
🐨اخخ ددی موهام
🐯زود باش داگی استایل شو
🐨چ...چی چرا
🐯من خوشم نمیاد یه حرف را دوبار بگم
نامجون سریع داگی استایل شد که تهیونگ شلوار و باکسرش را هم زمان در اورد
🐯۱۰۰تا میزنم تا یاد بگیری دیگه حتی به این که بیبی یکی دیگه باشی فکر کنی
🐨چ..چشم
🐯بشمار
ضربه
🐨اخ یک
ضربه
🐨دو
ضربه
🐨س..سه
ضربه
ضربه
ضربه
🐨هقق صد
🐯افرین بیبی
🐨ددی خیلی بدی هقق من شوخی هقق کر..دم
🐯اما شوخیش هم قشنگ نیست
🐨پس غیرتی شدی
🐯وایسا یادمه یه هرزه داشتم خیلی خوب بود الان بهش میگم بیاد توکه نمیخوای
🐨چیییییییی
نامجون سریع شلوارش را پوشید و گفت
🐨اره بهش زنگ بزن منم میرم
نامجون سمته در رفت که دستش کشیده شد و پرت شد روی تخت
وقتی قیافه ی تهیونگ را دید ترسید
🐯گفتم حرفه دهنت را بفهم(داد)
تهیونگ کمربندش رو در اورد و پیشید دوره دستش
🐨ددی لطفا هنوز جاهایه شلاق میسوزه
🐯چه بهتر هرزه
🐨ددی... چی میگی من هرزه نیستم

ازت متنفرم ولی عاشقتمOnde histórias criam vida. Descubra agora