29

150 12 6
                                    

نامجون وقتی تهیونگ را دید ترسید چجوری فهمیده بود
🐯داشتی چه گوهی میخوردی هرزهههههه
🐨ته..تهیونگ من...من فقط می..میخواستم
🐯میخواستی چییییی(داد)
🐨ببخشید تهیونگ رفت سمته پسره و شروع کرد به کتک زدنش که نامجون به هیچ چیزی فکر نکرد و سریع از اتاق دوید بیرون میخواست دره سالن را باز کنه که موهاش کشید شد
که نامجون جیغی کشید ولی کسی نشنید
🐯میخواستی دوباره فرار کنییییی هان این دفعه میکشمت نامجون
🐨ببخشید لطفااااا
🐯دیگه معذرت خواهی قبول نیستتتتت
تهیونگ موهای نامجون را میکشید و میبردش به سمته ماشین و نامجون هم جیغ میکشید
🐨تروخدا بسهههههههه
🐯خفهههه شووووو
تهیونگ نامجون را پرت کرد توی ماشین و خودش هم نشست و راه افتاد

ازت متنفرم ولی عاشقتمDonde viven las historias. Descúbrelo ahora