𝑪𝒐𝒍𝒅 𝑹𝒖𝒃𝒚

163 3 9
                                    

♪                           ☘︎♪☘︎♪☘︎♪☘︎♪☘︎♪☘︎♪☘︎                   ♪        

با تن خسته وارد خونه شد. کلاه فلزیش رو روی سطح میز قرار داد و با چشماش دنبال عشقش گشت.

"-من برگشتم"

بلند اعلام کرد اما جوابی نشنید و با اخم های کمرنگی سمت اتاق مشترکش با پسرک قدم برداشت.

"-وویونگ؟"

درو باز کرد و داخل پا گذاشت که با دیدن فضای اتاق چشماش گرد شد. نور اتاق توسط شمع های سیاهی که اطراف اون قرار داشتن جو گرم و رمانتیکی به خودش گرفته بود. به علاوه ترکیب رنگ رو تختی زرشکی به همراه گلبرگ های اندکی که روی ملافه و اطراف اون پراکنده شده بود حس ارامش بخشی بهش القا میکرد.

"-خوش اومدی عشق من"

صدای مخملی همسرش و دست های کشیده و زیباش از پشت روی عضله های سینش سرخورد و لبخندی روی لبهای الفا نشوند.

برگشت و لبخند درخشان و گونه های دوست داشتنی وویونگ رو بوسید و دستاش رو دور کمر باریکش پیچید.

"-امروز حسابی از بدنت کار کشیدی..چشمات خستگی رو فریاد میزنه"

خنده ارومی از بین لبهای الفا شنیده شد و فاصله بدن هاشون رو از بین برد. لبهای سرخ خوناشام رو اسیر دندون های تیزش کرد و موهای سیاه و بلند ابریشمیش رو بین انگشت های کشیدش گرفت.

تن سرد پسر درون اغوشش، برخلاف تصور، گرمای وجودش رو گسترش میداد و ظرافت تن نحیفش که توسط پیرهن بلند قرمز رنگ به زیباترین شکل پوشیده شده بود، عطشش رو برای تصاحبش بیشتر میکرد.

بوسه ای روی تاج لبش نشوند و سرش و کمی عقب برد. به اون دو تیله خمار و درخشان خیره شد و زمزمه ارومش گوش های تیز خوناشام رو خطاب قرار داد:"الان که پیش توعم خستگیم از یادم رفت.."

انحنای سرخ لبهای پسر عمیق تر شد و همزمان با هل دادن سونگهوا سمت تخت لب زد:"پس بیا امشب رو با من شریک باش"

لبهاشون رو بهم رسوند و تن الفا رو روی تخت هل داد.
سونگهوا مسخ شده روی تخت نشست و بدون قطع کردن اتصال بینشون، مکی به لب پایین پسر زد.

دستهاش روی رون های لخت خوناشام کشید و با ناله ای از لذت، اون پنبه های برفی رو چنگ زد.
وویونگ حرکات دورانیش روی پایین تنه الفا از سر گرفت و موهای قرمزش بین انگشتاش اسیر کرد.

ناله های کوتاهی که گاه از بین لبهای مرد بزرگتر شنیده میشد، گوش هاش رو قلقلک میداد. لبهای الفا رو بین دندون هاش گرفت و کشید و به چشماش خیره شد، میتونست خواستن رو از نگاه خمارش بخونه و این نیشخندش رو عمیق تر میکرد.

تبحری که تو اغواکردن پسر خواستنی روبه روش داشت باعث میشد از حس لذت سیری ناپذیری سر ریز بشه و با چنگ شدن پهلوهاش توسط دستهای بزرگ سونگهوا، فاصله بدن هاشون رو کمتر کرد. سرش رو تو گردنش فرو کرد و بینیش روی رگ های برجستش سرداد و عطر تنش نفس کشید. رایحه گل گاردنیا رو با تمام وجود بلعید و از حس مست کنندش، پلکاش روی هم گذاشت..

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Apr 28, 2022 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

Cold Ruby💎Where stories live. Discover now