این پارت به مناسبت عید نوروز آپ میشه .. ببخشید اگر نتونستم جواب کامنت های قشنگتون رو بدم اخه قراره یه دو روزی رو بریم عید دیدنی .. یه مینی فیک هم همین الان اپ کردم دوست دارید برید بخونید
این پارت و اون مینی فیک هم هدیه هم به شما عزیزان .. امیدوارم سال خوبی رو پیش رو داشته باشید .. عید تون مبارک دوستون دارم😘😘
.
.
.
.یونگی به برگه ای که دکتر هوانگ بهش داده بود نگاه کرد .. یه حسی داشت که بهش میگفت بعد از سقط کردن بچه قراره خیلی پشیمون بشه .. هوسوک رفته بود سر کار و تهیونگ هم یک هفته کامل شده بود که خونه نیومده بود .. دلش حسابی تنگ الفاهاش بود و میخواست بغلش کنن تا آروم بشه
به این فکر کرد که اگر خدا کمکش کنه و خودش مراقب باشه، این بچه به دنیا میاد و میشه تمام زندگیش .. ارزوش برآورده میشه و دیگه از خدا هیچی نمیخواداون همین الانش هم به وجود این بچه توی شکمش با اینکه خیلی کوچولو بود عادت کرده بود .. مسلما با نگهداشتنش الفاهاشو خیلی خوشحال میکنه .. به روزی فکر کرد که تهیونگ و هوسوک بابا شدن و دارن با بچشون بازی میکنن یا خودش که داره انگشتای کوچولوی بچشو لمس میکنه .. یه حس شیرینی به این نخود داشت
با یکم فکر کردن و با در نظر گرفتن شرایطش تصمیم درست رو گرفت .. میخواست بچه رو نگهداره پس تلفنش رو برداشت و زنگ زد به دکتر هوانگ
.
.
.
.فیلیکس با شکم گردش که پشت میز آشپزخونه نشسته بود و اون هودی سفید خرگوشی مثل فرشته شده بود .. هرچند دقیقه هیونجین میومد و مو های طلایی رنگش رو می بوسید
هیونجین همون طور که داشت غذا درست میکرد تا به امگای همیشه گرسنش بده پرسید : عزیزم فلفل بریزم؟
فیلیکس: اره بریز میخوام خیلی تند بشه .. از اون فلفل قرمزا هم بریز
هیونجین اخم ریزی کرد: انقدر چیزای تند نخور بچم فلفلی میشه سرخ پوست به دنیا میاد
فیلیکس: برو خودتو مسخره کن هیون
همون لحظه تلفنش زنگ زد .. برش داشت که دید یونگیه .. جواب داد
فیلیکس: بله یونگی شی
یونگی: سلام دکتر هوانگ ببخشید مزاحم شدم
فیلیکس: نه مزاحم چیه بیکار بودم مشکلی پیش اومده ؟
یونگی: نه دکتر فقط .. به حرفاتون فکر کردم
فیلیکس: خب
یونگی: نمیخوام سقطش کنم .. میخوام به دنیا بیارمش فقط باید قبلش چیزی رو به شما بگم که خیلی مهمه و تلفنی هم نمیشه توضیح بدم
فیلیکس: باشه بهترین تصمیم رو گرفتی .. فردا بیا بیمارستان خودم تمام مسیولیتتو قبول میکنم
یونگی: ازتون ممنونم دکتر
فیلیکس: خواهش میکنم
یونگی: خدانگهدار
YOU ARE READING
بیمار عشق
Fanfiction(این داستان دارای صحنه های مثبت هجده هستش پس اگر دوست ندارید نخونید اسماتش بالای 18 سال هستش هشدار را جدی بگیرید) #kookmin: #2 #dram: #1