هوسوک با رسیدن به یونگی اخمی کرد و پرسید.
_یونگی، چرا داری من نادیده میگیری؟یونگی بیتفاوت جواب داد.
+چیزی نیست هوسوک فقط تنهام بزار.هوسوک اصرار کرد.
_خب معلومه که یه چیزی هست.یونگی داد زد.
+خیله خب میخوای بدونی چرا دارم نادیده ات میگیرم؟چون فکر میکردم ما یه رابطه ای داریم و قراره یه اتفاق هایی بیوفته ولی تو همش پیش اون یارویی.هوسوک اخم کرد.
_من جکسون اونجوری دوست ندارم اون فقط پارتنر رقصمه.یونگی ایستاد ، به سمت هوسوک چرخید و پرسید.
+خب اینجوری که بنظر نمیرسه.میخوام همین الان بهم جواب بدی جانگ هوسوک،تو اصلا من دوست داری؟هوسوک با اخم ظریفی که بین ابرو هاش جا خوش کرده بود جواب داد.
_البته که دوستت دارم یونگی.من دوستت دارم و میخوام بیشتر از یه ادمی باشم که گاهی اوقات میبوسیش.یونگی با شنیدن جواب پسر دیگه لبخندی زد.
چشم هاش چرخوند و دست های پسر دیگه رو در دست گرفت.
+جانگ هوسوک، میخوای که دوست پسر من باشی؟
_البته که میخوام.
هوسوک با شادی جوابش فریاد زد و باعث شد صدای خنده پسر دیگه تو محوطه پخش بشه+پس بزن بریم احمق.