16

483 126 2
                                    

_چرا مجبورم میکنی این کار بکنم؟
هوسوک با لب های اویزون به یونگی ای که داشت  دوربین اش رو تنظیم میکرد غر زد.

یونگی اماده ضبط شد و جواب پسر دیگه رو داد.
+چون تو همیشه بهم میگی که حس میکنی رقص ات به اندازه کافی خوب نیست،پس میخوام بهت نشون بدم چقدر احمقی.

هوسوک سرخ شد و صورتش با دست هاش پوشوند.
_تو فقط داری بهم استرس میدی.

یونگی به ارومی خندید.
+فقط من اینجام.

هوسوک زل زد به انگشت هاش.
_بخاطر همین استرس دارم احمق.

یونگی سعی کرد دوست پسرش اروم کنه.
+مشکلی نیست فقط همون جوری که همیشه میرقصی،برقص.

_باشه.
هوسوک هوفی کشید و بعد ژاکتش دراورد.

همزمان با شروع شدن اهنگ یونگی هم شروع به ضبط کرد.

اون همیشه مسحوره حرکات بدن هوسوک میشد که کاملا با بیت اهنگ هماهنگ بودن.

از وقت هایی که هوسوک بهش میگفت که فکر میکنه به اندازه کافی خوب نیست متنفر بود.وس یونگی تصمیم داشت بهش نشون بده که چقدر عالیه.

با تموم شدن اهنگ صدای نفس های هوسوک توی استدیو پخش شد.

+میبینی بیبی؟عالی بودی.بیا نگاه کن.
هوسوک با شنیدن حرف های یونگی چشم هاش چرخوند و رفت روی پای دوست پسرش نشست.

یونگی چونه اش روی شونه پسر دیگه گذاشت و ویدیو رو پلی کرد.

_میبینی؟میتونستم اون حرکت بهت....

+خفه شو،تو عالی ای.
یونگی گفت و بوسه سبکی روی گردن پسر دیگه بجا گذاشت.

هوسوک خندید.
_از کی اینقدر سافت شدی مین یونگی؟

+از وقتی که داریم باهم قرار میزاریم،جانگ هوسوک.

staringWhere stories live. Discover now