اختلاف جز در همین سرسختی بیمارگونه عجیب تو در جستن اختلاف نیست!
نارتسیس و گلدموند_هرمان هسه~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
همه چیز برای او که مادر آدمی بود یکسان بود و لبخند شگرفش چون مهتاب بر همه چیز میتابید. در پیشگاه او گلدموند که به افسردگی در اندیشه بود و ماهیانی که بر سنگهای کف بازار ماهی جان میدادند، دوشیزه لیسبت مغرور و دیر آشنا و استخوانهای ویکتور گمنام که در جنگل پاشیده بود به یک اندازه گرامی بود.
نارتسیس و گلدموند_هرمان هسه
YOU ARE READING
1397
Non-Fictionفقط میخوام جملاتی که توی دفترم نوشتم ذخیره بشن و یه جایی داشته باشمشون. جملاتی از کتاب، فیلم، انیمه، آهنگ یا جملاتی که اتفاقی شنیدم یا خوندم و دوست داشتم.