Part(3.1)

670 50 11
                                    

امیدوارم لذت ببرید❤️❤️❤️

***
(سالن غذا خوری مدرسه)

با جس پشت میز نشسته بودم و داشتم به غذای جلوم ناخونک میزدم که با صدای جس به خودم اومدم.

_فکر نکن نفهمیدم دیشب منو پیچوندی!

+چی؟!

با چهره ای متعجب طرف جسیکا بر میگردم و شوکه به حرف میام.

+اینجوری نیست که تو فکر می‌کنی.

تمام تلاشم رو میکنم که مظلوم باشم تا شاید بهم رحم کنه!

تو ذهنم چیزی آماده نکرده بودم که تحویلش بدم برای همین الان کم آورده بودم.

سعی کردم از در مظلومیت وارد بشم تا شاید کار به نیشگون نکشه.

+ببخشید

جدی نگاهم کرد.

_برام توضیح بده دقیقا چه اتفاقی افتاد دیشب. صادقانه و بدون اینکه حتی شماره ی نفس کشیدن هات رو جا بندازی !

+اوکی

چاره ای نداشتم . چشمام رو بستم و تند جواب دادم.

+رفتم گی بار.

بعد از اینکه یکم مکث کردم و هیچ صدا یا ریعکشنی ندیدم آروم چشمام رو باز کردم. کاملا جدی داشت نگاهم میکرد.

وقتی نگاهم رو دید به حرف اومد.

_من منتظرم توضیح بدی و تا وقتی آخرین کلمه رو نگفتی چیزی نمی‌گم پس شروع کن.

+اوهوم

سرمو بالا پایین کردم و تمام اتفاقات دیشب رو گفتم.

+...میدونی سارا واقعا بی ادبانه رفتار کرد اما با این حال بازم روش کراشم!

بعد از اینکه حرفام تموم شد با نیش باز بهش چشم دوختم.

فکر کردم بیخیال شده برای همین سرم رو برگردونم و به ظرف غذای نصفه خوردم چشم دوختم.

با حس سوزش وحشتناکی توی بازوم به خودم اومدم اما قبل اینکه جیغ بزنم دستی جلوی دهنم قرار گرفت و تونستم چهره ی خنثی ی جس رو ببینم!

_گوش کن چی میگم. این نیشگون برای این بود که بدون اینکه به من بگی پا شدی رفتی بار و از اون مهم تر دوست جدید پیدا کردی!

تیکه ی آخر رو با مظلومیت گفت‌.

_دیشب با ادی حرف زدم و برات یه قرار گذاشتم!

با تعجب طرفش برگشتم .

+قراره چی؟!

_قرار آشنایی

بعد بیخیال و بدون توضیحی شروع به خوردن کرد. با پشت دستم به بازوش زدم.

+منظورت چیه قرار؟! ... کدوم قرار؟! ... من که قرار نمی‌خواستم!

_برام مهم نیست!

جدی نگاهم کرد.

_بس که سینگل موندی زده به سرت و روی اون زن کراش زدی . برات یکی رو پیدا کردم تایپ خودته فردا میری سر قرار و از همه مهم تر ازت بزرگ تره ولی نه خیلی زیاد مثل اون پیره زن!

+پیر نیست!

_راست میگی! میانساله!

دهنش رو کج کرد و با ادا گفت.

+خب حالا!

_با دختره خوب رفتار کن .

+از کجا پیداش کردی؟

_خواهر یکی از دوستای ادی هست! ادی میدونست لزبینه برای همین بهش گفتم به هم معرفی تون کنیم و دختره هم امروز صبح بعد اینکه عکست رو دید اوکی داد!

+عکس من؟!!!!! وات د فاک؟! ولی من چیزی از دختره ندیدم.

_میدونم ، مهم هم نیست ، من دیدم و میدونم به تایپ ایده آل تو نزدیکه پس غر غر نکن و کاری که میگم رو انجام بده ... میری خونه ، آماده میشی و بعد سر ساعت شیش میری لوکیشنی که برات میفرستم . دختره اونجا منتظره با هم حرف میزنید و بعد هر غلطی خواستی می‌کنی!

+خیلی ممنون از گزینه های زیادی که پیش روم میزاری!

چپ چپ نگاهم کرد.

_دارم تمام تلاشم رو میکنم. دختر خوبی باش.

+اوکی ، میرم!

با تهدید نگاهم می‌کنه!

_مثل آدم میری نه اینکه لباسای چرت و پرت بپوشی و گریم داغون کنی! وگرنه دهنت رو سرویس میکنم.

+اوکی بابا.

یادم یه سال پیش افتاد وقتی تازه پیش جس کام اوت کرده بودم و اون برام دوس دختر میخواست پیدا کنه آخر سر وقتی دیدم حریفش نمیشم مجبور شدم چند تا قرار آخر رو افتضاح برم و بعد از اون جس بیخیال شده بود تا الان!

انگار اون زن جذاب واقعا رو مخ جس رفته بود.

***

اون ستاره کوچولو یادتون نره.

{| Naughty girl |}Where stories live. Discover now