با معرفی «اون دختره» یعنی نویسنده داستان یعنی من یعنی دوست تهیون (🌝🌚)
اسم این قسمت اشاره میکنه به آهنگ توایس
^^"Yes or yes"⊱ ⊹𓈒 ⁺< ·𖥧· >⁺ 𓈒⊹ ⊰
اگه فکر کردین نظر پسرا برای عروسی مهمه.... بگم که کاملا اشتباه کردین.
-مامان فدا شه باورم نمیشه که قبل از اینکه برم پیش خداوند متعال میتونم پسرای گلم رو تو لباس دامادیشون ببینم... انگار همین دیروز بود که اندازه نخود بودن... الهی من قربونشون بشم. دورتون بگردم عشقای مامان.
مادرشون خیلی احساسی شد و نزدیک بود گریه کنه و پسرا با لبخند عجیبی بهش نگاه میکردن. حق دارن والا؛ هرکی بود نمیدونست چیکار کنه تو این وضعیت.
-بگذریم.... اون دختره کو؟ همونی که میخواست تو نذری پخش کردن کمک کنه.
تهیون در حالی که چشمان گنده زیبایش دنبال کسی هست، میپرسه.
-کی--
-اینا!
بومگیو وسط حرف یونجون میپره و با انگشتش به یه نفری که داره به سمتشون میدوئه، نشون میده .
-سلام. ببخشید دیر کردم.
عه.... من این دختره ام یا این دختره منه؟
(باید خودم رو در این داستان اضافه میکردم ببخشید)-نه عزیزم دیر نکردی.
مادر به دختر میگه.
-عه... تو اینجا چیکار میکنی؟؟؟
سوبین از دختر میپرسه.
-جای بحث کردن نداریم. دامادا نمیان کمک برای پخش کردن شله زرد؟
دختر میپرسه و به پنج تا دامادی که جلوش وایستادن نگاه میکنه.
-من میام.
تهیون میگه.
-مامان قربونت بشه تو که دامادی نمیتونی بری.
-اشکال نداره، زیاد طول نمیکشه.
-بقیه نمیخوان زحمت بکشن؟
دختر جوری این حرف رو میزنه که بقیه خجالت زده میشن و مجبور میشن تا همراه دختر میان برای پخش کارت دعوت عروسی و شله زرد.
دلیل اینکه اونا (بیاین فرض کنیم که اون پنج تا -بجز تهیون- خودشون خواستن بیان و دختر مجبورشون نکرد تا بهش کمک کنن) اومدن کمک دختر این بود که دردشون رو به یه نفری که خودشون نیستن بگن و چون دختر قدرت درکش خیلی بالا بود اونا رو درک میکرد.
YOU ARE READING
عروسی مذهبی | تیاکستی
Randomفردا با همدیگر، پنج تا پسر ایدول هستن که پدر و مادرشون به به دلیلی محبورشون میکنن با یه خانواده مذهبی ازدواج کنن. ولی توی عروسی اتفاقای عجیبی میفته.... و میفهمیم که واسه چی پدر مادرشون محبورشون کردن که ازدواج کنن... *شخصیت ها بجز خود تیاکستی تخیلی...