۷.تبدیل شد به ویرانه، خاطرات ما به خاکستر

34 6 0
                                    


راستی اسم این قسمت یه بخشی از آهنگ
"Can't you see me"
تو بخش بومگیو تو ورس اول
اگه نمیدونین اول تهیون اهنگو شروع می‌کنه بعد هیونینگ و آخر بومگیو ^^

⊱ ⊹𓈒 ⁺< ·𖥧· >⁺ 𓈒⊹‌ ⊰

یک سال و دو ماه بعد

-کجا بریم؟

امروز، روز استراحت اون پنج تا پسر بود و اونا تصمیم گرفتن تا برن توی شهر و یکم خوش بگذرونن.

-بیاین بریم بابلسر دریا.

یونجون به سوال سوبین جواب میده و بقیه موافقت میکنن.

چون ماشین ندارن، باید تاکسی بگیرن تا برن بابلسر و تاکسی رو از کجا میگیرن؟ آفرین، از داخل شهر. حالا باید از چه خیابونی برن داخل شهر؟ آفرین، از خیابون ساری. (چون خودشون تو خیابون ساری بودن)

بومگیو: باید پیاده بریم؟

هیونینگ: باید تا یه جایی پیاده بریم بعد تاکسی بگیریم به داخل شهر.

همینجور که هیونینگ کای گفت، باید تا سه قسمتی پیاده برن. خب، این مشکلی نداشت چون ادمن و پا دارن و قابلیت راه رفتن رو دارن، ولی یه چیزی به چشماشون خورد که باعث وایستادن اونا شد.

سوبین: این....

تهیون: مسجد ریحانه خانم....

یونجون: همونجایی که سه سال پیش عروسی گرفته بودن...؟

بومگیو: بخاطر دقایق همیشگی عروسیمون کنسل شده بود....

هیونینگ: یعنی اگه دقایق همیشگی نبودن الان ما....

سوبین: واقعا دستشون درد نکنه... مارو نجات دادن.

بومگیو: در بازه... بریم تو؟

بقیه با شک به بومگیو نگاه کردن ولی مهم نبود بگن «اره» یا «نه»، چون بومگیو به حرفشون گوش نداد و خودش جلو جلو رفت تو.

-کسی اینجا هست؟

بومگیو با اون صدای بلندش از کسی که معلوم کیه پرسید ولی کسی جواب نداد و بخاطر همین، بقیه چهار تا هم اومدن تو.

یونجون: در نمازخونه بسته!

هیونینگ: یعنی اینجا رو بستن؟

تهیون: چقدر فنامون قدرت داشتن که هم عروسی رو کنسل کردن هم مسجدو بستن.

عروسی مذهبی | تی‌اکس‌تیWhere stories live. Discover now