۹. یا حسین

41 6 0
                                    


راستی میخواستم بگم تیکه ی زنجیرزنی این بخش الهام گرفته شده از خوابی که چند ماه پیش دیدم^^

⊱ ⊹𓈒 ⁺< ·𖥧· >⁺ 𓈒⊹‌ ⊰

-حسین حسین.

پسرای ما تصمیم گرفتن پسرای خوبی باشن و اون نامه ها رو برگردونن به مسجد ریحانه خانم.

الان میپرسین «پس این حسین حسین چی بود؟» خب، امروز روز عاشورائه و اگه نمیدونین (که بعید نیست اگه ندونین چون برعکس من خیلی علم دینی بیشتر افراد کمه🙄😌💅✨) روز عاشورا روزیه که امام حسین علیه‌السلام به دست کافران به شهادت رسیدند و در روز عاشورا میرن زنجیرزنی و طبل زنی و قرآن خوانی و فلان و اینا که خودتون انشاالله میدونین.

-به نظرتون مسجد ریحانه خانم بخاطر عاشورا تاسوعا بازه؟

-اون مسجدی که من دیدم حالا حالاها باز نمیشه.

صدای بومگیو بخاطر سر و صدای شدید به زور به گوش بقیه رسید ولی سوبین تونست بهش جواب بده.

-انشاالله که بازه.

-هیونینگ هم که دوباره کمال شد و رفت تو فاز مذهبیش (فقط بخاطر اینکه از کلمه «انشاالله» استفاده کرد).

خب... حرف منو تهیون زد و من حرف کم اوردم.

-منم می‌خوام بهشون اضافه شم...

یونجون به دسته ی زنجیرزنان به حسرت نگاه کرد.

-میتونیم برای یکم بریم تو جمعشون... ولی کم.

بومگیو میگه و بقیه تایید میکنن با ملحق شدن به جمع زنجیرزنان برای یه مدت کوتاهی.

از روی میز پنج تا زنجیر برادرشتن و به سختی خودشون رو توی جمع زنجیرزنان جا پیدا کردن.

همه دسته جمعی روی ریتم زیبای مولودی (یا هرچی بهش میگن) زنجیر های طلایی و نقره ای رنگشان را بر شانه‌های خود می‌زدند و زنجیران صدایی مانند صدای جواهرات میداد.

خب میخواستن از جمع بیرون برن ولی شبیه ماهی های بی باله بودن که در اقیانوسی که پر است از آدم گم شده بودند و راهی برای شنا به بیرون نداشتند.

-اوی شما پنج تا.

صدای کلفتی از بین صدای صدها مردم توجه پنج تا پسر رو جلب کرد.

-با شماهام!

اون پنج تا سرشون رو به سمت صدا میبرن و یک.... پلیس میبینن!!؟؟؟! _#@_؟-;;&#؟!#*:;;*";

عروسی مذهبی | تی‌اکس‌تیWhere stories live. Discover now