سلام بر تو روشنایی شب های تاریکم.
از شنیدن حرف هایت خوشحال شدم اما از گفتن دلیل حال بدم خجالت زدهام.
آنها مشکلات ترسناکی هستند!
دنیایی پر از روشنای اما ترسناک؛ دنیای ترسناکی داری، اما دنیای من پر از خاموشی است، به گونه ای که تنها روشنی آن قلب صاحبانش است.
شاید دنیای من پر از تاریکی باشد اما بسیار مردم زیبایی دارد، مردمی که دارای قلب پاکی هستند.
مردمی که نقابی ندارند.
درست مثل تو ای زاده خورشید!
*******
سلام سلام
خوبید ؟
اینم پارت جدید
ووت و کامنت فراموش نشه
YOU ARE READING
My nature
Fanfiction(کامل شده) خورشید و ماه چطور با هم آشنا میشن؟ بیاین با هم ببینیم... امیدوارم خوشتون بیاد