سیوان برای چهارمین بار با پسرش تماس گرفت و وقتی جوابی ازش نشنید ، به سمت همسرش رفت و گفت : لینا از هیونجین خبر داری ؟
لینا کاپ قهوه اش رو روی میز گذاشت و با اضطراب سرش رو بالا اورد و گفت : یعنی چی که جواب نمیده ؟ مگه قرار نبود امروز بهمون سر بزنه ؟
سیوان اخمی کرد و گفت : همینطوره .
لینا از روی مبل بلند شد و گفت : اماده شو بریم خونه اش .
سیوان لبخندی زد و سری تکون داد .
بعد از عوض کردن لباس هاشون ، از خونه خارج شدن و به سمت خونه ی هیونجین حرکت کردن .
به محض رسیدن به در خونه ، لینا زنگ رو زد و منتظر موند تا هیونجین جواب بده ...
از ترس اینکه پسرشون مثل نه سال پیش اتفاقی براش افتاده باشه ، لرز به تنشون افتاده بود .
با جواب ندادن هیونجین ، لینا کلیداش رو در اورد و در خونه رو باز کرد .
با عجله و بدون توجه به نگهبان که صداشون میزد ، به سمت اسانسور رفتن و سوار شدن .
سیوان دکمه ی 504 رو زد و عقب کشید .
لینا از استرس دستای بهم قفل شده اش رو میمالید و به شماره های بالای در اسانسور نگاه میکرد .
با رسیدن به طبقه ی 130 ، از اسانسور بیرون زدن و به سمت واحد هیونجین دویدن .
لینا سریع رمز در که سال تولد پسرش و دوست پسر 9 سال پیشش بود ، زد و وارد خونه شد .
کیفش رو روی مبل انداخت و گفت : هیونجین .. هیونجین ..
با صدای داد شوهرش به سمت 10 پله ای که به اتاق پسرش ختم میشد دوید .
با دیدن پسرش که با سر خونی و چشمای خیس توی بغل همسرش لم داده ، دستش رو روی دهنش گذاشت و سریع به سمت هیونجین رفت .
دستش رو روی گونه ی پسرش گذاشت و گفت : چیشده عزیزم ؟
هیونجین با بغض و صدای گرفته ای گفت : برگشته .. اون برگشته مامان .
خانم هوانگ اخمی کرد و گفت : منظورت کیه هیونجین ؟
هیونجین که بخاطر ضربه ای که به سرش خورده بود کمی گیج بود گفت : ف .. فلیکس .. اون .. خیانت .. کار .. برگشته .
لینا و همسرش نگاهی بهم انداختن .
سیوان هیونجین رو بلند کرد و به سمت مبل برد .
روی مبل خوابوندش و گفت : چی میگی پسر ؟
لینا به سمت اشپزخونه رفت و از توی کابینت ، جعبه ی کمک های اولیه رو بیرون کشید و به سمت هیونجین رفت .
پنبه ای رو الکل زد و روی سر هیونجین گذاشت .
هیونجین از درد هیسی کشید و خطاب به پدرش گفت : فلیکس برگشته ... اون برگشته ...
ESTÁS LEYENDO
Wait for me ^hyunlix^
Fanficکاپل ها : Hyunlix _ hyunmin _ Minsung _ 2chan ژانر : romance _ dark _ smut روزهای آپ : دو شنبه ها