p3

41 7 0
                                    

Pov: yeonjun

فکر نمیکنم کسی متوجه شده باشه که این دونفرو گرفتم
اصلا فکر کنم هیچکس نفهمیده باشه که این دوتا اونجا بودن
توی تاریکی شب چشم چشمو‌نمیبینه...فکر نکنم کسی اینارو دیده باشه...بخصوص که ست کرده بودن با سیاهی شب
اروم در اتاقو باز کردم و رفتم داخل و پشت سرم درو بستم
دوتاشون درحال تقلا کردن بودن...از این صحنه خوشم میاد
پوزخند زدم و رفتم جلوتر
کیسه رو از روی سر ینفرشون کشیدم
تا منو دید جاخورد و به تته پته افتاد
- چ...چوی یونجون؟؟؟ ت..تو؟
«من چی؟ حتما خیلی تحسینم میکنی مگه نه؟؟؟ معلومه که اره چون از قبل میدونستم که نقشه تو و ادمات اینه و از قبل محکم ترین زنجیرارو و مستحکم ترین اتاقو براتون تدارک دیدم...بلخره شناسایی کردن و دستگیر رئیس و معاون مافیای شمالی بدون برنامه که نمیشه...اینطور نیست؟؟ باید خوب ازتون استقبال بشه...دختر خوبی بودی...دلم نمیخواست که اینقدر زود بمیری....اما حیف که فضول و رو مخ بودی...افتخار بود برام آشنایی باهات...بدرود»
چاقومو از جیبم اوردم بیرون و روی گلوش قرار دادم
با صدای بریده شدن شاهرگش همزمان رنگ سرخ فواره خونش نقش بست روی پیرهنم
با انزجار به پیرهنم نگاه کردم
«اههه...گندش بزنن...این پیرهنو دوست داشتم»
نگاهمو چرخوندم طرف دختر دومی که داشت تقلا میکرد
اروم خندیدم
« هیییششش...حالا به نوبت...به توهم میرسیم خانوم خوشگله»
کیسه رو از روی سرش برداشتم
یه دختر با موهای قهوه ای که پایینشون بلوند و تا کمرش بود و چشمای قهوه ای براق و بدن رو فرم و تراشیده و قد متوسط البته از نظر من...این خودشه
به جنازه کنارش نگاه کرد و با نگاه غضبناکی برگشت طرفم

- هی...با رئیسم چیکار کردی؟
رفتم طرفش و چونشو اوردم بالا و صورتشو رو به روم قرار دادم و باهاش چشم تو چشم شدم
«به به...خانوم معاون...سلامت کجاست؟ چرا نمیای منو پخش کنی رو زمین جوری که هر تیکمو از یه طرف جمع کنن؟؟ زبونت بریده؟ الان زیباییم حتما زبونتو بریده اره؟؟؟ »
- دستتو بکش بزهکار ازت زبون بریدن نمیخوام عوضی...زنجیرای دستامو ببر تا برات مرده زنده نزارم
«به به چه زبونی....ببینم این بلبل بلبل زبونیو تو قفسم بلده یا فقط رو پنجره انبار اینجوری مینوازه؟»
- ولم کن عوضی...همه اینا برای اینه که یبار نتونستی از من بهتر عمل کنی حتی یبار...من تورو زیر نظر دارم..یه ادم کش یاغی....
پامو وسط پاهاش گذاشتم و با زانوم گلوشو فشار دادم
بعدش برداشتم تا نفس بگیره
« یه ادم کش یاغی پاورفول...مگه نه؟؟؟ به حرفم گوش کن تازنده بری بیرون...هرچی میدونی اعتراف کن تا نمیری....چون بزار یادت بیارم که تو نصف قدرت منو هم نداری...ماری»
- اسم کثیف منو توی دهن خودت جا نده....وتازه لقمه ی بزرگتر از دهنت برندار مستر چوی...تو صاحب من نیستی
دوباره زانومو روی گلوش فشار دادم و خندیدم
یکم بیشتر نگه داشتم و بعد برداشتم
صبر کردم نفس بگیره
« اگه صاحبت نبودم الان اینطوری تحت کنترلم نبودی بیب...حداقل هرچند دستات بستست اما چرا تو دقیقا تحت فرمان منی پس به حرفم گوش کن تا بزارم جون سالم به در ببری....ماری»


good boy gone badTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang