تهیونگ :تهیون و تجین..
آیو :اینو بدون ک اون دوتا لحظه ای نباید ازمون جدا بشن...
تهیونگ :اونجا خطری تهدیدشون نمیکنه؟
آیو :اگه از ما جدا بشن ...
تهیونگ :جونگکوک هم قراره بیاد فقط نباید به بقیه بگیم ک داریم کجا میریم
تهیونگ تلفنشو برداشت و به جونگکوک زنگزد
جونگکوک :بله هیونگ
تهیونگ :کجایی
کوک :دارم میام اونجا ..
تهیونگ :خودت تنها بیا
کوک :اوک
تجین :اپا..
تهیونگ لبخند اروم و پراسترسی زد و دخترشو تو بغلش گرفت
آیو :اروم باش..میدونم چقدر استرس داری..فقط ازت میخوام خونسرد باشی چون... هر اتفاقی بیوفته تو مقصر نیستی
تهیونگ :من فقط نگران اینم ک اون ادم چیزی نباشه ک من بخاطرش یک سال از عمرمو عزادار بودم
اون همه چیزمه اگه پسم بزنه چی؟آیو :نمیدونم...بیا هنوز ک هیچ اقدامی نکردیم فکرمون رو مشغول نکنیم
تهیونگ :داغونم ... کسایی ک دوستای خودم میدونستم
با تمام وجود ازشون حفاظت کردم..منو از تنها دلیل زندگیم دور کردن...میدونی دلم از چی شکست
من التماسشون کردم ک اگه کوچیک ترین نشونه ای از جین دیدن بهمبگن
ولی اونا اینکارو نکردن...
درد داره...
کسی باعث این درد باشه که
بدونه زخم اصلیت کجاس
که تو از درد قلبت با اون حرف زدیآیو :اروم باش...بلخره همچی مشخص میشه
موهای تجین رو نوازش میکرد
دلش میخواست طبق معمول همیشه زمین دهن باز کنه و ردی ازش نمونه..ایو :تهیونگ..من یه حدسایی میزنم..
تهیونگ :در چه مورد
آیو :قرار جانگهان با جین
تهیونگ :خب
آیو :بعد قرارشون مندیگ ن زیاد جانگ رو میدیدم نه خانوادش رو حس میکنم یه ربطی به جین داره
تهیونگ : وقتی اونهان عوضی از همسر من خبر داره.. ولی خوده لعنتیم چیزی ازش نمیدونم ...همومبختر کوجود نحسشو پاک کردم
هان قصدی از کارش داشته مشخصه..مطمئنم میخواست جینو از من دور کنهآیو :منم همین احتمالو میدم
تهیونگ :جالبه...هرسری ک میرفتیم ژاپن پس جین تو یه سوراخ قایم میشده ک من پیداش نکنم..
با صدای در تهیونگ ب طرف در رفت
تهیونگ :جونگکوک رسید
کوک :هیونگ چیزی شده