متن چک نشده
با دو درحالی که اسمش و فریاد میزد از پله ها پایین اومد
"مینهو مینهو مینهو "
اسمش و چندبار تکرار کرد و توی تک تک اتاقا دنبالش گشت
اونقدر اسمش و صدا زد که بالاخره مینهو در حالی که سر و صورتش با آرد کثیف شده بود از آشپزخونه بیرون اومد"چرا اینجوری داد میزنی؟"
هان با تعجب سر جاش ایستاد و با دیدن اون حجم زیاد ارد روی لباس ها و موهاش شروع کرد به خندیدن
"چرا میخندی؟"به چهره ی متعجب و سوالیش خیره شد و باهمون لبخند روی لبش، لباس هاش و تکوند
"چون با آرد کثیف شدی ""یه احمق کوچولو اونجاست که بلد نیست براونی درست کنه پس من دارم یادش میدم "
"و این احمق کوچولو از احمق بزرگه خیلی ممنونه"با حرفش لینو خندید و بوسه ی کوچیکی روی لباش نشوند که جیغش در اومد
"چی شد؟"
"فلیکس کوچولو پشت سرته "اخم هاش و تو هم برد و با ناراحتی وارد اشپزخونه شد
.
.
.چند دقیقه گذشت بدون اینکه کسی چیزی بگه..
به جز صدای برخورد بشقاب ها و قاشق ها هیچ صدایی نمیومد تا اینکه بالاخره مینهو پا پیش گذاشت
"بهم بگو"
"چیو "
"اون چیزی که ذهنت و مشغول کرده "
"اوووم فقط میخواستم یه چیزی رو انجام بدم که سرگرمم کنه و می خواستم بهت نشونش بدم"مینهو به سمت یخچال رفت و در حالی که در و باز میکرد تا مواد و از داخلش در بیاره سرش و به معنی ادامه بده تکون داد
"میخواستم یه کتاب از داستان زندگیم بنویسم "
محکم در و یخچال و بست و برگشت و با نگرانی به هان نگاه کرد"چراا حالت خوبه ؟؟"
"عزیزم حالت خوبه؟ میخوای یه نوبت دیگه پیش آقای رودریگو بگیریم""بهت گفتم که خوبم و درمان شدم تو میدونی که من عاشق نوشتنم می خواستم یه داستانی بنویسم که الهام بخش باشه و بتونم چند جلد ازش چاپ کنم و بفروشم "
با حس کردن کشیده شدن گوشه ی لباسش در حالی که به حرف های هان گوش میداد خم شد و فلیکس و از روی زمین بلند کرد
"تو الان حالت بهتره جیسونگ گذشته رو فراموش کن"
"یعنی چی؟"هبا پاش لگدی به زمین زد و دنبال مینهو رفت تا قانعش کنه
مینهو لیکس و به اتاقش برد در حالی که سعی میکرد اهمیتی به صدای قدم های هان که پشت سرش بود نده
لیکسو روی تخت گذاشت و به سمت کمد لباسش رفت تا براش لباس دربیاره
JE LEEST
diary (Complete)
Fanfictie𝙣𝙖𝙢𝙚:𝙙𝙞𝙖𝙧𝙮 𝙜𝙚𝙣𝙧𝙚:𝙙𝙧𝙖𝙢𝙖 𝙖𝙣𝙜𝙚𝙖𝙩 ⤥(ѕᴍụᴛ ʙ×ʙ) 𝙘𝙤𝙪𝙥𝙡𝙚:𝙢𝙞𝙣𝙨𝙪𝙣𝙜 ⤥(𝖼𝗁𝖺𝗇𝗆𝗂𝗇) 𝙬𝙧𝙞𝙩𝙚𝙧:𝙙𝙖𝙧𝙠𝙗𝙞𝙣258 𝙩𝙧𝙖𝙣𝙨𝙡𝙖𝙩𝙤𝙧...