پدرم منو از خونه بیرون انداختو الان شبیه یه بی خانمان شدم
به مادرم زنگ زدم و اون برام پول فرستاد تا برگردم سئول
این عجیبه
دوباره انگشت هام به سمت شماره ی لینو حرکت کردن و بهش زنگ زدم
بهش گفتم که برگشتم...
از اتوبوس پایین اومدم و دیدم که منتظره
اون منو به خونه برگردوند و فلیکس و اونجا دیدم
یکم حرف زدیم ولی ...
حالش خوب نبود
اون...
نمی دونم چرا ولی حس میکنم قراره اتفاق بدی بیوفته
_جیسونگ
![](https://img.wattpad.com/cover/305911778-288-k559705.jpg)
YOU ARE READING
diary (Complete)
Fanfiction𝙣𝙖𝙢𝙚:𝙙𝙞𝙖𝙧𝙮 𝙜𝙚𝙣𝙧𝙚:𝙙𝙧𝙖𝙢𝙖 𝙖𝙣𝙜𝙚𝙖𝙩 ⤥(ѕᴍụᴛ ʙ×ʙ) 𝙘𝙤𝙪𝙥𝙡𝙚:𝙢𝙞𝙣𝙨𝙪𝙣𝙜 ⤥(𝖼𝗁𝖺𝗇𝗆𝗂𝗇) 𝙬𝙧𝙞𝙩𝙚𝙧:𝙙𝙖𝙧𝙠𝙗𝙞𝙣258 𝙩𝙧𝙖𝙣𝙨𝙡𝙖𝙩𝙤𝙧...