'قسمت اول'

62 11 27
                                    

کندن گور خودت!♤پارت 1♤

یک تله اونجاست:

فِیشا شی نزدیک بود دیوونه بشه.

وقتی به اصطلاح جشنِ ¡کریسمس،فقط غذای گیاهی داشت،می تونست اینو تحمل کنه.

وقتی چراغهای دفتر جوری سوسو میزد که کل دفترش انگار دیسکو بود،میتونست تحمل کنه.

ضروریت مصرف قرصِ سوزش معده بعدِ هر وعده غذایی شرکتم میتونست تحمل کنه*؛اما وقتی مسئول پذیرشش فین فین کنان با مارک قرمزِ دست روی صورتش پیشش اومد...واقعا..واقعا اینو دیگه نمیتونست تحمل کنه!

(*مترجم:سلف دانشگاست)

به درک حقوق ماهانه هزار دلاریتون.

به جهنم شانسش برای ترفیع رتبه بعد یک سال.

به جهنم تعطیلات سه روزه تو هنگ کنگ!

الان فقط یه چیز میخواد:روی صورت اون مرتیکه ی مادرفاکر عوضی پا بذاره.

°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°

قبل اینکه درهای دفتر با لگد فِیشا باز شه،ژنجیان وو داشت به راه هایی فکر می‌کرد که کمتر پول حروم کارمنداش کنه.صادق باشیم،اون از اینکه چطور هر کارمند در هر وعده غذایی50سنت میریزه تو توالت جداً آزرده بود.

"مادربه خطا!!"_ثانیه ای که طول کشید تا به بالا نگاه کنه، فِیشا قبلا به دفترش شلیک شده بود و دستش رو روی میزش کوبید:شَتَریق!*

(*ادیتور:کیچ،جدن دستتو میزنی رو میز همچین صدایی میده؟

*مترجم:=_=)

ژنجیان بعد اینکه به اندازه کافی گیج زد،به خودش اومد و پرسید_هاع..چیشده؟

فِیشا:میدونی کریسمس چیه؟تولد عیساست! عیسی بودا نیست، پس چرا ما فقط علف داریم؟هان؟بگو حرومزاده!

تمام خون بدنش توی سرش جمع شده بود، رگای پیشونیش چُس باد شده و یقه ی ژنجیان با خشونت توی مشتش جمع شده بود.

ژنجیان جوری بهش نگاه کرد که انگار یه خر جلوشه و گفت: چون ارزون تره.

_هیچ میدونستی لامپ دفتر ما یک ماهه که چشمک میزنه و من مجبور بودم کل سیصدو شصتو چند ساعت رو زیرِ جَرق جروقش احمقانه کار کنم؟میدونی باید چقدر اضافه کاری کنم تا خرج چشم پزشکو درارم؟بگو عوضی!

+اوه.بودجه تعمیرات این ماه که گذشت؛ولی میتونم واسه ماه آینده لامپ دفتر شما رو خاموش کنم.

_تو اصلا از اون دیوونه ی بخش بازاریابی خبر داشتی که پذیرش من رو کتک زد؟؟پذیرش من! فقط به این دلیل که با تو خوابیده به اون حقِ کتک زدنِ زیر دستای منو نمیده.میفهمی حرومزاده؟

+من هم کتکشو خوردم، فقط اینکه من در کونم بود نه صورتم...دفعه بعد میتونم بهت نشونش بدم!

_باورم نمیشه باهاش خوابیدی.اون جادوگر انقد سنش بالاست که بتونه مادرت بشه.نمیتونی چروک صورتش و لکه های سیاهی که انگار دارن پوستشو میخورن ببینی؟

Spirit Hotel (هتل معنوی/هتل ارواح/幽灵酒店)Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt