'قسمت دوم'

46 10 21
                                    

کندن گور خودت!♤پارت 2♤

چرا گیر افتادی؟:

_"لطفا اجازه بدید خودم رو معرفی کنم. اسم من هیوزه و مدیریت اتاقهای هتل با منه." قبل از ادامه مکثی کرد و همچنان با آرامش لبخند زد، طوریکه شباهت زیادی به آرامی سطح دریاچه ای راکد داشت."من از نژادی از مردم نامرئی هستم."

فِیشا ناگهان یک واقعیت مهم رو به یاد آورد: امروز اول آوریل بود*!

*مترجم:روز جهانی دروغگویی در بسیاری از کشور ها.

او نگاهی خرج هیوز کرد و گفت: "اگه یک دوربین نامرئی پشت شما باشه و پشت دوربین هم یه فرد نامرئی باشه، فقط میخوام گفته باشم، من به این راحتیا گول نمیخورم...حتی اگه اول آوریل باشه، من از این شوخیا خوشم نمیاد."

هیوز در سکوت نگاهش کرد تا خزعبلاتش تموم شد، بعدش لبخند زد و گفت:'میفهمم.این نکته رو به نمایه تون اضافه میکنم. حالا میتونم ورودتون رو به تیممون خوشآمد بگم؟'

_"هنوز تصمیم نگرفتم وارد شم یا نه." این هتل خیلی مشکوک بود.ظاهرا شرط پذیرش در اینجا، داشتن اختلالات هذیانی یا سابقه طولانی روان درمانی بود.

هیوز به گرمی گفت : متاسفانه، آش کشک خالته.

فیشا با احتیاط بهش نگاه کرد:_منظورت چیه؟

هیوز گفت:"لطفاً چند لحظه منتظر بمون". بعدش برگشت و فریاد زد: آسا!

صدای کوبش قدم هایی رعدآسا از راهروی بزرگی که درست رو به روی درها بود، نزدیک میشد. چشمای فِیشا دیگه توی حدقه نبود. غولی ده فوتی رو دید که به آرومی از راهرو بیرون میومد. اون همیشه به یائو مینگ* به عنوان یک غول فکر میکرد اما الان فهمید یائو مینگ درواقع انسانه! حداقل وقتی مینشست، بالای سر مردم نشسته بود.

*مترجم:یائو مینگ، بسکتبالیست چینی با قد حدودا 2,5.

صدای هیوز دراومد که: اجازه بدید همکارمون، آساکریتوس، رو معرفی کنم. اون از نژاد تایتان هاست و نگهبان اصلی هتله.

فِیشا سر بزرگی رو دید که خودشو پایین انداخته بود و با چشمانی اندازه مشتش بهش نگاه میکرد.ناگهان سر، دستشو دراز کرد.

+"سلام!من آساکریتوس هستم. تو میتونی منو آسا صدا کنی."وقتی تایتان حرف زد، طوفانی از تف رو سر فیشا بارید.

فِیشا میگ میگ وار خودشو انداخت رو در و با پنجه و مشت و لگد و هرچی که میتونست کوبید: من می‌خوام برم خونه. اینجا خیلی ترسناکه.خونه.من می‌خوام برم خونه.میخوام برم خونه...

در تکون نخورد.

نیم ساعت بعد،فِیشا در حالی که روی زمین هوف و پوف میکرد، نگاه رقت انگیزش رو به هیوز همیشه خندان انداخت و التماس کرد: آیا میتونم استعفا بدم؟

Spirit Hotel (هتل معنوی/هتل ارواح/幽灵酒店)Where stories live. Discover now