______________________________________________
متعجب ابرو هاش به بالا مایل شدن
کوک اسمش رو چطور به زبون اورده بود؟!دستش رو دور عضو پسر کوچیکتر حلقه کرد
نفس های سنگین کوک باعث برخورد قفسهی سینههاشون به هم میشدند
مقدار کمی از زبونش از بین لباش خارج شده بود و دست هاش پهلوهاش رو محکم نگهداشته بودند" اه... ب... بیشتر... ل.. لطفا"
سرش رو به دیوار سرد پشت سرش فشار داد
دستش رو دور مچ تهیونگ حلقه کرد و سعی می کرد بهش سرعت ببخشه
بدنش داشت میسوخت
عضو و زیر شکمش به طرز احمقانه و دیوونه واری درد می کردن!" بزار ببوسمت"
به لب های تهیونگ خیره شد
اون خال کوچیکِ اون گوشه
چرا تا حالا متوجهی اون نشده بود؟!" کیم وی
لبای کثیف من رو می خوای ببوسی؟!"انگشت شستش رو روی نوک عضو کوک فشار داد
دست چپش رو روی چونهی پسر گذاشت و اون خال ریز رو پوشوند
با پایین کشیدن لب پسر دهنش رو باز کرد
کثیف؟
اون پسر انگار معنیه درست این کلمه رو نمی دونست!" اشتباهه!
باید یکم بیشتر روی کلماتی که استفاده می کنی کار کنی! بزار انقدر بمکش تا کثیفیه داخل ذهنت از بین بره معشوقهی من!"زبونش رو روی زبون بیرون امدهی کوک کشید و با وارد کردن اون به داخل دهنش لب هاشون رو روی هم گذاشت
پرسینگ خنک پسر توجهش رو جلب می کرد و اون قسمت کوچیک رو بیشتر به بازی می گرفت
کوک تکون های ریزی بخاطر نزدیکی به ارضا شدنش می خورد
پریکامش دست هاش رو خیس کرده بود و چینی به بینیش بخاطر درد داده بود" انگار حتی ارضا شدنت هم تشنگی پسر کوچولومون رو برطرف نکرده! "
به کام روی دستش خیره شد و نیشخندی زد
چشم های کوک از شدت تحریک و گرمای بدنش در حال بسته شدن بودن
YOU ARE READING
Yūgen
Fanfictionدوست داشتنت یه جنگ بود! جنگی بین قلب و مغزم! جئون جونگکوک چشمام پرستش گونه روی لب های صورتی رنگ و پوست شیری رنگت می چرخه اما دست هام فقط تو چند سانتی بدنت قرار میگیره! نفس های گرمت لبام رو قلقلک می ده اون بار آدم های کثیف داخلش اون برگهای که ب...