ته: خودت آوردیشون..خودتم میندازیشون بیرون!
_اخه...
ته: دیدی؟؟؟دیدی دوست داشتنات الکی بود؟؟؟
دهنشو با گذاشتن لبم روی لبش؛بستم!
خب راستش کنترل کردن خودم..جلوی تهیونگ..اصلااا کار ساده ای نبود..چه درد هاکه نکشیده و چه کارهایی که نکرده بودم!!
ولی حالا که خودش میخوااد نگه داشتن خودم خیلیی سختتتههه!دستمو توی موهاش فرو کردم و به عقب هولش دادم..روی تخت دراز کشید و من پاهامو دوطرف پاهاش گذاشتم!
دست آزادمو از کنار گوش تا روی سینه اش کشیدم..
مک نسبتا محکمی به لبای خوشمزه اش زدم که صدای ناله کوتاه و آرومش بلند شد!
بوسهامرو به سمت گردنش سوق دادم و اونجا رو مکیدم...
اوه!! پوستش خیلییی نرمهه!!
دلم بیشتر میخواست!بوسه امون طولانی شد..
ازش جدا شدم ولی نوار باریکی از بزاق هنوز به هم وصلمون میکرد.
تهیونگ: اه..من بازم میخوام..
_تهیونگ..
دستشو دور گردنم انداخت: جونگکوک میخوام انجامش بدم!
_تو مطمئنی؟؟
سرشو تکون داد.
#اسمات.
دوباره شروع کردم به بوسیدنش...
تهیونگ دستشو به عضوم رسوند و حرکت داد..
ته: ددی! خیلی سفت شدی!
_من هنوز مطمئن نیستم....
تهیونگ اخمیکرد و هولم داد..
افتادم روی تخت...
روی پاهام نشست و لباساشو در آورد...دکمه های پیرهن منو پاره کرد و از تنم در آورد..
کمربندمو باز کرد و شلوارمو کمی پایین کشید..عضومو تو دستش گرفت و بدون تعلل کرد تو دهنش..
زبونشو دور عضوم میکشید و .....آااااه
لذتش فوق العاده بود..
موهاشو چنگ زدم و به خودم نزدیکش کردم:آفرین بیبی! سریع!
_عاااحح..دهنت چقدر داغه..اههه
دست از ساک زدن کشید.
حالا نوبت منه..
انگشتمو نزدیک دهنشگرفتم...
زبونشو دور انگشتام کشید
و وقتی کاملا خیس شدن..
انگشتمو دور ورودیش گذاشتمو و آروم نوازش کردم..
ته: اااهه..جونگکوک...زودباش...ااهههیکی از انگشتامو واردش کردم.
ته: اااههههههه!!
کنارشت دراز کشیدم و با زبونم نیپلشو به بازی گرفتم..
از طرف دیگه انگشت دومم رو هم واردش کردم.
ته: وایییی..ععااااحححح....ااهههههه....جونگکووووکککککک...
وقتی به چهار تا از انگشتام عادت کرد..انگشتامو در آوردم..
پاهای تهیونگ رو دور کمرم انداختم و عضومو با ورودیش تنظیم کردم..
سرشو یکم بهش مالیدم.
ته: جووننگگککووکک میخوایی منووو بکشی....بکن توو دیگهه...عاااحححههه...سر عضومو آروم داخل کردم: اااهههه..چقدر تنگییی..واییی واییییییی
ته: وایی جونگکووکک دارررم..پاارهه..میشمم..در بیار....نه در نیارر..ااخخخ..واییی ..در نیاریااا..وااهاااییی...
ذره ذره ،کل عضومو واردش کردم و صبر کردم عادت کنه بهم...
ته: وایی جونگکوک..احساس میکنم..واایی..اااهههه..احساس..میکنم..عضوت...تا..دهنم اومده تو..واییی....ااخخخ درد دارهههه...
به کمرش قوص میداد بلکه دردش آروم شه..
خم شدم و زیر شکمشو بوسیدم:ببخشید بیبی..تحمل کن!
ته دستاشو روی روناش گذاشت:وایی فکر نکنم بتونم...
دستاشو گرفتم و بوسیدم:هییششش!! ببخشید ...
ته: جونگکوکییی....
YOU ARE READING
PRETEND
Werewolf𝟐𝟎𝟐𝟐_آپریل_𝟎𝟕 نویسنده: 𝓐𝓪. ژانر: امگاورس کاپل اصلی: ویکوک کاپلفرقی: یونمین "کامل شده" #خلاصه: تهیونگی که دلشو به یه آلفا داده... آلفایی که از بچگی باهاش سر جنگ داشته و حالا... ته با رازی که توی دلش جا کرده..... توانایی مخفی کردن علاقش رو ه...