daddy's good boy

1.4K 223 133
                                    

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

این وانشات کاملا اسماته‌ پس اگه خوشتون نمیاد نخونید!

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

این وانشات کاملا اسماته‌ پس اگه خوشتون نمیاد
نخونید!

•°•°•°•°•°•°•

_هی هی.

سهون‌ به محض پریدن جونگین توی بغلش و حلقه شدن پاهاش دور کمرش به زبون آورد و قرار گرفتن لب های گوشتی پسر توی بغلش مانع از این شد تا جمله اش رو کامل به‌‌زبون بیاره‌.

پسر بزرگتر در حالی که با یک دستش زیر باسن جونگین رو گرفته بود، با دست دیگه اش در چوبی اتاق خواب رو پشت سرش بست و میون بوسه لبخندی زد.

انگشت های استخونیش رو به چونه ی پسر رسوند و لب هاشون رو فاصله داد.

_مامانت هنوز توی خونه است بیبی، تو که نمیخوای بفهمه معلم شیمیت رو اغوا می‌کنی مگه‌نه؟

چشم های خط شده از خنده ی جونگین زیر موهای مشکی رنگش کاور شد و سهون‌ پسر بچه‌ش رو که با تیشرت سفیدش بیشتر از هروقت دیگه ای خواستنی شده بود رو روی صندلی مطالعه گذاشت.

این بچه! شلوارک کوتاه خاکی رنگ بالای زانوش پوست خوش رنگ پاهاش رو به نمایش گذاشته بود و سهون‌ بعد از گرفتن نگاه خمارش از جونگین و قفل کردن در، کوله اش رو روی تخت وسط اتاق گذاشت.

+من و تو ده ساعت هم که تنها توی اتاق باشیم مامانم قرار نیست سرک بکشه.‌ یادت که نرفته اونا حتی عکس فارغ التحصیلی تو رو توی سالن ورودی پرورشگاه زدن.

جونگین ذوق زده و خوشحال از موقعیت سهون‌ گفت و انتهای مداد چوبیش رو طبق عادت بین لب هاش گرفت.
پسر کوچیک تر با کشیدن مداد روی لب هاش کمی خودش رو جلو کشید و بعد از گاز گرفتن لب پایینش، مداد رو رها کرد و دست هاش رو بین فاصله ی رون هاش روی صندلی گذاشت.

ᴏɴᴇ ꜱʜᴏᴛ ˢᵉᵏᵃⁱWhere stories live. Discover now