long time no see,

936 136 112
                                    

خاندان‌ کیم باشکوه بودند. پر از تجملات و ثروتی که به رخ دیگران میکشیدن و البته تجارتی که روز به روز چشم‌گیر تر میشد و هیچ چیز قرار نبود ذره ای از این شکوه رو کم بکنه، حتی امگا محور بودن این خانواده! در هر صورت بازهم نوبت به فخرفروشی کیم ها بود. هرچند که این مناسبت جدن فخر فروشی داشت، حداقل به نظر پسر ارشد خانواده جونمیون، وقتی که برادر کوچک‌ترش هم درست مثل خودش حالا دیگه یک فارغ‌التحصیل هاروارد محسوب می‌شد.

همه‌چیز باب میل مهمون‌ها بود، یا که حداقل بخش خاص و مهم مهمان‌ها و همین یکی از دلایل شهرت زیاد خانواده ی کیم بود. کیم به همه ی متحدان و دوستانش احترام می‌ذاشت و مقابلا ازشون احترام دریافت میکرد. تم حاکم بر مهمونی‌ سفید، مشکی و سبز بود. سبزی که یادآوری می‌کرد همه‌شون فارغ از تجملات شهری در واقع متعلق به طبیعت هستند.

کمی چندش و ناخوشایند بود، ولی حتی بخشی از مهمونی رو عطر آهن خون در برگرفته بود، به‌هرحال حتی از میون‌ ومپایر های اصیل هم اینجا بودند تا به کیم جونگین تبریک بگن! از کیم مینسوک گرفته تا پارک چانیول و معشوقه‌ش و البته که جونگین به‌خاطر داشت که حتی موقع جشن خداحافظی‌ش هم کمر بیون بکهیون، درست همینطور پر از مهر جایگاه دست‌ مرد کنارش بود‌‌. اگر ومپایر های مرد قدرت باروری می‌داشتند جونگین قسم میخورد که از این زوج قدرتمند ترین و خون‌ خالص ترین وارث ها بدست میومد‌. نیش های تیز بیون و شتاب همسرش غیرقابل توصیف بودند!

به هرحال برای جونگین کمی سخت بود، وقتی درست بعد از به پایان رسوندن دبیرستان خاک کره رو ترک کرده بود ارتباط دوباره‌ش با هموطن هاش کمی مضطربش میکرد، وقتی در این چند سال اخیر و دور از کشورش تنها هم‌وطن غریبه ای که باهاش مواجه شده بود یک الفای خودشیفته ی عوضی بود. عوضی و البته جذاب. اما جونگین خوشحال بود، به هر حال اینبار به‌عنوان یک بزرگسال در نظر گرفته شده بود و لبخند گوشه ی لبش بیانگر همین حس افتخارش بود؛ صد البته که نگاه های پر مهر جونمیون هم بی تاثیر نبود. برادری که با چنگ و دندون سعی کرده بود میراث پدر و مادرش به دست عمو زاده هاشون نیفته!

همه گرم صحبت بودند انگار فقط این جونگین بود که هم پایه‌ ی ثابتی برای گرم شدن چونه‌ش نداشت‌‌. گاه‌گداری  خودش رو میون صحبت های دیگران مینداخت ولی اینکه خودش محور اصلی مکالمه نباشه؟ قطعا از توانش خارج بود چون کیم جونگین بیشتر از هرچیزی تشنه ی توجه بود.

-بیبی کلافه شده. تو همیشه میخوای مرکز توجه باشی درسته دارلینگ؟

زمزمه ی گرم و بمی درست پشت گوشش رها شد و جونگین به خودش لرزید. باید توقع حضور اوه سهون‌ رو اینجا میداشت؟ قطعا اره و جونگین به کل از یاد برده بود که ممکنه وارث صنایع اوه‌ هم اینجا باشه!

سعی کرد بدون پایین آوردن گاردش یا حتی کوچک ترین تغییری تو حالت سردش روی پاشنه ی پا بچرخه. رایحه ی سرد اقیانوسی آلفا لحظه ای هوش رو از سرش پروند اما جونگین سعی کرد لرزش پلک هاش رو به محض چشم تو چشم شدن با سهون‌ متوقف کنه.

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Dec 31, 2023 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

ᴏɴᴇ ꜱʜᴏᴛ ˢᵉᵏᵃⁱWhere stories live. Discover now