-تعریف کن ببینم کی بود و چیشد؟!
لیسا گفت و نگاه سوالیشو واسهی ثانیهای بالا اورد و به کوک داد و بعد دوباره مشغول کارش شد.
-جکسون با باندش بود.. اومده بود یکی از اسلیوای جدیدو با خودش ببره و من مخالفت کردم، اونم گفت پس به زور ازت میگیرمش. پس اون فرد با ارزشی که راجبش میگفتن این بود...
کوک گفت و جمله اخرشو با خودش زمزمه کرد.
-حالا کودومشونه؟ اسمش چیه؟
لیسا پرسید و پنبه بتادینی رو روی عمیق ترین زخمه دست کوک گذاشت و باعث ایجاد اخم روی ابروهای کوک شد.
-اون پسره فلیکس... همون که موهای بلندی داره و صورتش واقعن زیباست! به علاوه خیلیم هیکل ریزی داره... واقعا دلنشینه!
کوک گفت و به صورت جیمین نگاهی انداخت.
لیسا هم در جواب چیزی نگفت و بجاش کار پانسمان رو تموم کرد و باند رو روی دست کوک بست و سرشو بالا اورد.
-نمیدونی چرا براش اینقدر مهمه؟!
لیسا پرسید و شروع به جمع کردن وسایل کرد.
-ظاهرن بیبی بوی مورد علاقش بوده! همه میگن پسر پر انرژی و کیوتیه و تنها کسی بوده که لبخند رو لباش میشونده! باید باهاش حرف بزنم.
کوک جدی گفت و از جاش بلند شد.
-اخرشم مجبور شدم چانیول و گارد امنیتی رو درگیر کنم... میدونی که چقدر بهش اعتماد دارم!
کوک گفت و لیسا تو جوابش ادامه داد:
-اره اون هیچ وقت اشتباه نمیکنه...
سرشو برگردوند و جعبه کمک های اولیه رو توی کشو قرار داد.
-حواست بهش باشه.
به جیمین اشاره کرد و از اتاق بیرون رفت.
-------------------------------
-اون پسره فلیکسو بیارین.
کوک کنار ریوجین ایستاد و به یکی از نگهبانا دستور داد.
چند دقیقه بعد نگهبان همراه با فلیکس وارد سالن شد.
فلیکس لباس کوتاه و استین بلند سورمه ای رنگی به تن داشت و زیرش لباس سفیدی، که مانع دیده شدن شکمش میشد رو پوشیده بود. شلوار چرم مشکی رنگ و کلاه ابی رنگی به تن داشت و بوت زیبایی که به پا داشت استایل بی نظیریرو براش رقم میزد! موهای بلوند و بلندی که دو دسته ازشونو روی شونه هاش ریخته بود و قسمت جلوی موهاش که کنار صورتش ریخته بود و عجیب بهش میومد!
کوک جلو رفت و دستشو زیر چونه فلیکس گذاشت و سرشو بالا اورد. قلیکس بخاطر قد بلندی که کوک تسبت بهش داشت مجبور شد سرشو بیشتر از حد معمول بالا بیاره تا موفق به دیدن صورت کوک بشه.
-میخوام چندتا سوال میپرسم و انتظار دارم حقیقتو بگی. اگه پسر خوبی باشی و همه سوالا رو درست جواب بدی، میتونی بری و برگردی به عمارت قبلی.
کوک گفت و البته فقط خودش میدونست که نمیتونه تنها برگ برنده خودشو از دست بده و این حرفش فقط یه دروغ برای شنیدن حقیقت از زبون اون پسر بود!
فلیکس نیشخندی زد و به کوک نگاه کرد.
-من حقیقتو میگم ولی هرگز نمیخوام برگردم به اون خراب شده!
فلیکس گفت و به صورت ریوجین و کوکی که بهت زده و با ابروهای بالا رفته نگاش میکردن خیره شد.
-چرا؟!
کوک پرسید و دستشو پایین انداخت.
-خب... اینجا خیلی بهتره... حداقلش اینه که اینجا به یه دردی میخورم... اونجا فقط اسمم سوگلی ویکی یدونه بود ولی با من خیلی بد برخورد میشد!
فلیکس گفت و لباسشو کمی بالا زد و زخم هایی که مشخص بود چقدر عمیق بودن که هنوز بعد از این مدت اثرشون مونده بود رو بهشون نشون داد.
ریوجین چند بار پلک زد و با عصبانیت دستی به صورتش کشید.
-اون حرومزاده... دستم بهش برسه فقط...
کوک حرف ریوجین و قطع کرد و گفت:
-هیش... چیزی نگو. برو و اماده شو یه قرار با جکسون بچین و فلیکسو میبریم ولی قرار نیس تحویل بدیم اون پسرو!
ریوجین سری تکون داد و بادستش موهاشو عقب داد و از اونجا رفت.
----------------------------------
ریوجین دستشو تو جیبش کرد و یجی کتشو مرتب کرد. نگاهی به فلیکس انداخت و با انگشتش موهاشو مرتب کرد. هر سه همراه ۴ بادیگاردی که همراهشون بود و همینطور چانیول وارد بار بزرگ رو به روشون شدن و به سمت VIP رفتن.
هر سه روی صندلی نشستن و چان کنار فلیکس ایستاد. ریوجین نگاهشو بین فلیکس و حکسون چرخوند و نیشخند روی صورت فلیکسی که زیر چشمی جکسونو نگاه میکردو تحسین کرد.
-خب فلیکس!
جکسون گفت و توجه همه رو به خودش و فلیکس جلب کرد.
-بله..؟
فلیکس با سر پایین افتاده گفت.
-میخوام برگردی پیشم و بهاش هر چقدر که باشه میپردازم! فقط لازمه که تو اینو قبول کنی و من پولو تحویل بدم!
جکسون گقت و منتظر به فلیکس نگاه کرد.
-نه!
فلیکس سرشو بالا اورد و با نیشخندی که هنوز رو صورتش خود نمایی میکرد ادامه داد:
-با تو به اون گورستون برنمیگردم. تو یه بی ارزشی که حتا لایق یه وون از پولایی که داری هم نیستی! چه برسه به ادمای دورت!
ریوجین تک خندی زد و شات رو به زوشو سر کشید و شات خالیو روی میز کوبید.
-فکر میکنم کارمون اینجا تمومه اینطور نیست؟!
یجی با لبخندی که تمسخر ازش میچکید گفت و هم خودش و هم ربوجین و فلیکس بلند شدن و از اون مکان خارج شدن.
-لعنتتتتتتتت عالی بوددددد!!!!
ریوجین گفت و مشتشو اروم به بازوی فلیکس کوبید.
هر سه سوار ماشین شدن و به عمارت برگشتن.
------------------------------------------------------------
هیییییییی سوییتامممم
هر شخصیت جدیدی که اضافه کنم تو پازت معرفی با هم اضافه میشه.
پس اگه اسمی دیدین که نمیشناختین پارت معرفیو چک کنین!
خلاصه که بای بایییییی
![](https://img.wattpad.com/cover/311682421-288-k545330.jpg)
ESTÁS LEYENDO
We Do It Like A Mafia.
Novela Juvenilژانر: مافیایی/اصمات/تریسام/BDSM/رمانتیک/جنایی/درام داستان از اونجایی شروع شد که جونگ کوک تصمیم گرفت تا عمارت بزرگ خودش به علاوه باند مافیایی بزرگ خودشو تاسیس کنه و دوستای نزدیک و قابل اعتمادشو توی این باند به عنوان مسئولین بیاره.... Couples: VKOOK/V...