𝑃𝑎𝑟𝑡 6

2.6K 207 6
                                    

-تعریف کن ببینم کی بود و چیشد؟!
لیسا گفت و نگاه سوالیشو واسه‌ی ثانیه‌ای بالا اورد و به کوک داد و بعد دوباره مشغول کارش شد.
-جکسون با باندش بود.. اومده بود یکی از اسلیوای جدیدو با خودش ببره و من مخالفت کردم، اونم گفت پس به زور ازت میگیرمش. پس اون فرد با ارزشی که راجبش میگفتن این بود...
کوک گفت و جمله اخرشو با خودش زمزمه کرد.
-حالا کودومشونه؟ اسمش چیه؟
لیسا پرسید و پنبه بتادینی رو روی عمیق ترین زخمه دست کوک گذاشت و باعث ایجاد اخم روی ابروهای کوک شد.
-اون پسره فلیکس... همون که موهای بلندی داره و صورتش واقعن زیباست! به علاوه خیلیم هیکل ریزی داره... واقعا دلنشینه!
کوک گفت و به صورت جیمین نگاهی انداخت.
لیسا هم در جواب چیزی نگفت و بجاش کار پانسمان رو تموم کرد و باند رو روی دست کوک بست و سرشو بالا اورد.
-نمیدونی چرا براش اینقدر مهمه؟!
لیسا پرسید و شروع به جمع کردن وسایل کرد.
-ظاهرن بیبی بوی مورد علاقش بوده! همه میگن پسر پر انرژی و کیوتیه و تنها کسی بوده که لبخند رو لباش میشونده! باید باهاش حرف بزنم.
کوک جدی گفت و از جاش بلند شد.
-اخرشم مجبور شدم چانیول و گارد امنیتی رو درگیر کنم... میدونی که چقدر بهش اعتماد دارم!
کوک گفت و لیسا تو جوابش ادامه داد:
-اره اون هیچ وقت اشتباه نمیکنه...
سرشو برگردوند و جعبه کمک های اولیه رو توی کشو قرار داد.
-حواست بهش باشه.
به جیمین اشاره کرد و از اتاق بیرون رفت.
-------------------------------
-اون پسره فلیکسو بیارین.
کوک کنار ریوجین ایستاد و به یکی از نگهبانا دستور داد.
چند دقیقه بعد نگهبان همراه با فلیکس وارد سالن شد.
فلیکس لباس کوتاه و استین بلند سورمه ای رنگی به تن داشت و زیرش لباس سفیدی، که مانع دیده شدن شکمش میشد رو پوشیده بود. شلوار چرم مشکی رنگ و کلاه ابی رنگی به تن داشت و بوت زیبایی که به پا داشت استایل بی نظیریرو براش رقم میزد! موهای بلوند و بلندی که دو دسته ازشونو روی شونه هاش ریخته بود و قسمت جلوی موهاش که کنار صورتش ریخته بود و عجیب بهش میومد!
کوک جلو رفت و دستشو زیر چونه فلیکس گذاشت و سرشو بالا اورد. قلیکس بخاطر قد بلندی که کوک تسبت بهش داشت مجبور شد سرشو بیشتر از حد معمول بالا بیاره تا موفق به دیدن صورت کوک بشه.
-میخوام چندتا سوال میپرسم و انتظار دارم حقیقتو بگی. اگه پسر خوبی باشی و همه سوالا رو درست جواب بدی، میتونی بری و برگردی به عمارت قبلی.
کوک گفت و البته فقط خودش میدونست که نمیتونه تنها برگ برنده خودشو از دست بده و این حرفش فقط یه دروغ برای شنیدن حقیقت از زبون اون پسر بود!
فلیکس نیشخندی زد و به کوک نگاه کرد.
-من حقیقتو میگم ولی هرگز نمیخوام برگردم به اون خراب شده!
فلیکس گفت و به صورت ریوجین و کوکی که بهت زده و با ابروهای بالا رفته نگاش میکردن خیره شد.
-چرا؟!
کوک پرسید و دستشو پایین انداخت.
-خب... اینجا خیلی بهتره... حداقلش اینه که اینجا به یه دردی میخورم... اونجا فقط اسمم سوگلی ویکی یدونه بود ولی با من خیلی بد برخورد میشد!
فلیکس گفت و لباسشو کمی بالا زد و زخم هایی که مشخص بود چقدر عمیق بودن که هنوز بعد از این مدت اثرشون مونده بود رو بهشون نشون داد.
ریوجین چند بار پلک زد و با عصبانیت دستی به صورتش کشید.
-اون حرومزاده... دستم بهش برسه فقط...
کوک حرف ریوجین و قطع کرد و گفت:
-هیش... چیزی نگو. برو و اماده شو یه قرار با جکسون بچین و فلیکسو میبریم ولی قرار نیس تحویل بدیم اون پسرو!
ریوجین سری تکون داد و بادستش موهاشو عقب داد و از اونجا رفت.
----------------------------------
ریوجین دستشو تو جیبش کرد و یجی کتشو مرتب کرد. نگاهی به فلیکس انداخت و با انگشتش موهاشو مرتب کرد. هر سه همراه ۴ بادیگاردی که همراهشون بود و همینطور چانیول وارد بار بزرگ رو به روشون شدن و به سمت VIP رفتن.
هر سه روی صندلی نشستن و چان کنار فلیکس ایستاد. ریوجین نگاهشو بین فلیکس و حکسون چرخوند و نیشخند روی صورت فلیکسی که زیر چشمی جکسونو نگاه میکردو تحسین کرد.
-خب فلیکس!
جکسون گفت و توجه همه رو به خودش و فلیکس جلب کرد.
-بله..؟
فلیکس با سر پایین افتاده گفت.
-میخوام برگردی پیشم و بهاش هر چقدر که باشه میپردازم! فقط لازمه که تو اینو قبول کنی و من پولو تحویل بدم!
جکسون گقت و منتظر به فلیکس نگاه کرد.
-نه!
فلیکس سرشو بالا اورد و با نیشخندی که هنوز رو صورتش خود نمایی میکرد ادامه داد:
-با تو به اون گورستون برنمیگردم. تو یه بی ارزشی که حتا لایق یه وون از پولایی که داری هم نیستی! چه برسه به ادمای دورت!
ریوجین تک خندی زد و شات رو به زوشو سر کشید و شات خالیو روی میز کوبید.
-فکر میکنم کارمون اینجا تمومه اینطور نیست؟!
یجی با لبخندی که تمسخر ازش میچکید گفت و هم خودش و هم ربوجین و فلیکس بلند شدن و از اون مکان خارج شدن.
-لعنتتتتتتتت عالی بوددددد!!!!
ریوجین گفت و مشتشو اروم به بازوی فلیکس کوبید.
هر سه سوار ماشین شدن و به عمارت برگشتن.
------------------------------------------------------------
هیییییییی سوییتامممم
هر شخصیت جدیدی که اضافه کنم تو پازت معرفی با هم اضافه میشه.
پس اگه اسمی دیدین که نمیشناختین پارت معرفیو چک کنین!
خلاصه که بای بایییییی

We Do It Like A Mafia.Donde viven las historias. Descúbrelo ahora