قسمت بیست و ششم
از زبون هانا:
"من میتونم کاری کنم خسته و خوابالود شی. کامان." ته پوزخند میزنه و منو به سمت اتاقش میکشونه. "یاا ! داری چه غلطی میکنی؟" در حالی که در رو پشت سرش قفل میکرد ازش پرسیدم.
با یه نگاه منحرفانه نزدیک تر میاد. "همونطور که گفتم میتونم خسته و خوابالودت کنم. من میتونم نشونت بدم عشق چیه." آب دهنمو قورت میدم و یه قدم عقب برمیدارم. "جلوتر نی..نیا. حتی..جراتشم..ن..نکن." قفسه سینهامو با دستام پوشوندم.
"مضطرب نباش بیب. امشب بهترین شب زندگیت خواهد بود. بهت قول میدم." همونطور که من یه قدم عقب میرفتم اون یه قدم جلو میومد تا جایی که به گوشهی تخت رسیدم.
و من داشتم اون اطراف دنبال یه چیزی میگشتم تا از خودم در برابر این عوضیِ منحرف محافظت کنم. متاسفانه، فقط بالشت پیدا کردم.
بهم بگید چطوری یه بالشت تو این موقعیت میتونه ازم محافظت کنه.
ولی بیخیال، بالشتو برداشتم و نزدیک قفسهی سینهام نگهش داشتم. و یهو، دیدم رو زمین خوابیده و داشت تا مرز پارگی میخندید.
" یاا! چی انقدر خندهداره؟ " من فریاد کشیدم. لعنتی الان خیلی عصبیم. " وه؟ ناامید شدی؟" به سمتم قدم برمیداره. وقتی به اندازه کافی نزدیکم شد، با بالشتی که یکم پیش ازش بعنوان 'محافظ' استفاده میکردم زدمش.
" ناامید بودن میتونه بره تو کونم." به سمت در قدم برداشتم ولی قبل اینکه بتونم بازش کنم، بازومو گرفت و منو به سمت خودش چرخوند. آیشش..اون واقعا چی میخواد ازم. من خسته تر از اونیم که باهاش بازی کنم. چرا با جندهی خودش بازی نمیکنه.
دستمو از دستش میکشم و دست به سینه میایستم. "کیم تهیونگ." به سردی صداش میکنم. "بله بیب." آه کشیدم. "بهم بگو تو دقیقا چی میخوای. من خستم از بازی کردن باهات. راحتم بذ--" "جرات." حرفم رو قطع کرد بدون اینکه حرف دیگهای باقی بذاره.
"جر..جرات؟" باید جوری تظاهر کنم که انگار چیزی نمیدونم. امکان نداره من با تهیونگ بخوابم.
کی میدونه اون چه کارای بدی میخواد باهام انجام بده. امکان نداره !!
گوشیش رو از عسلی کنار میز برمیداره و ظاهرا دنبال یک چیزی میگرده. من به سمت دیگهای برگشتم تا از دستش فرار کنم ولی آخرشم مچ پام پیچ خورد و دستم به دستگیره در گیر کرد.
و یهو صداهایی از توی گوشیش میشنوم.
' بهت جرات میدم که باهام بخوابی '
' یاا دیوونه شدی؟ '
' کیم تهیونگ، منظورت از اون جرات چی بود ؟ '
YOU ARE READING
Marrying The Playboy | KTH(translation ver)
Fanfictionوقتى كه با يه پلى بوى عوضى ازدواج كرده بودم... چه اتفاقى میوفته اگه من و كيم تهيونگ رو زير يه سقف رها كنى؟ يه آشوب كامل ميشه! بقیه اش رو توی Marrying a playboy پيدا كنيد. All Rights Reserved by Armyra ⒸArmyra