.Chapter 9.

1K 142 55
                                    

قسمت نهم

خلاصه

از زبون هانا:

"يااا..بچه نشو- - -"

يه دفعه يخ زدم.

نميدونم چيكار كنم.

چطور جرئت ميكنه؟

نميتونم حركت كنم

الان بايد چه غلطي بكنم؟

اينجا بمونم و ببوسمش؟

هلش بدم و فرار كنم؟

اين اولين بوسه منه. و بهم ضربه شديدي وارد كرد. هلش دادم و فرار كردم.آره. كار درستي انجام دادم. چطور اين عوضي ميتونه كسي رو ببوسه كه دوستش نداره. من لعنتي داشتم تلاش ميكردم اين بوسه رو واسه كسي كه دوستش دارم نگه دارم، و توي يه چشم بهم زدن

شت

من واقعاً از تهيونگ تا ماه و خورشيد و سياره اكسو متنفرم. اوكي دارم شوخي ميكنم ولي واقعاً " من خيلي ازش متنفرم".

يهويي يه نفر منو به جايي كشوند- - يه مغازه فكر كنم، منو به ديوار چسبوند. بعدش فهميدم كه اون

"تهيونگ؟"

"اون كيه؟"

"اون؟"

"آره،كسي كه ازش متنفري"

"شنيدي حرفامو؟"

"نه،نشنيدم " با طعنه گفت.

"يااا ! منو تعقيب كردي؟ جداً تو يه استاكري؟"

"حالا هر چي -_-. از كي انقد متنفري؟"

"ميخواي بدوني؟" در حالي كه پوزخند ميزدم گفتم.

"البته،داه"

"خب، اون تويي. هاهاهاهاها"

"اوه، واقعاً ؟" نزديك و نزديك تر خم ميشه تا جايي كه صورتامون تنها يه اينچ از هم فاصله داشت. ميتونم نفساشو رو صورتم حس كنم."چ..چي ك..كار..د-داري..ميكني؟"اوه چرا لكنت گرفتم؟ "منم ازت متنفرم " زمزمه ميكنه و ميره. من با خيال راحت آه كشيدم .

- - - - -

از زبون نویسنده:

"ميخوام غذا بخورم. گشنمه" هانا گفت و راهشو به سمت كافه تريا كشيد .قبل از اينكه به كافه تريا برسه تهيونگ و پسرا رو ديد. پس زودتر به پشت سرش برميگرده تلاش ميكنه پسرا به خصوص تهيونگو، ناديده بگيره.

"هانا،كجا داري ميري؟ بيا پيش ما." جيمين گفت. 'لعنتي.بايد چيكار كنم' هانا فكر كرد. "اوه هاي گايز. بايد از سرويس بهداشتي خانوما استفاده كنم. بعداً ميبينمتون" هانا گفت و از اونجا دور شد.

از زبون هانا:

من از پشت بوم و نشستن رو زمين خوشم مياد. "خوشم مياد كه اينجا باشم" اون گفت و از ويو لذت برد. "فكر كردم ميخواستي از سرويس استفاده كني. داري مارو ناديده ميگيري؟" يكم از جام پريدم وقتي صدا رو شنيدم . "چ..چيكار ميكني اينجا ؟"

"خب، دارم تعقيبت ميكنم" اون صدا گفت.

_ _ _

Marrying The Playboy | KTH(translation ver)Where stories live. Discover now