pert 7

87 11 17
                                    

سمت اتاق رئیس رفت
  بعد از در زدن و گرفتن اجازه ورود وارد اتاق شد
ا/ت: قربان یک پیام دریافت کردیم
چیزیکه اینهمه دنبالش بودیم  بالاخره پیدا شد
صدای خنده هایش داخل اتاق پیچید
رئیس: خیلی خوبه
کارتونو عالی انجام دادید
و دوباره شروع به خندیدن کرد
................................
*خانه ی ییبو *
جیانگ با صدای بلند میخنده  : جان گه ....چکار.. میکنی .
اینو که نباید توی کیک بریزی
جان : مگه این بکینگ پودر  نیست  ؟
جیانگ باز میخنده: اخه کجای نشاسته شبیه بکینگ پودره
جان ریز میخنده : اوه متاسفم
..
بعد از گذشت یکساعت با کلی دردسر کیک شکلاتی بالاخره اما ه شد

و بعد از آماده کردن وسایل
و گذاشتن انها داخل ماشین
به سمت جایی که ییبو بود رفتند
............
صحبت های نویسنده
سلام
بچه ها همونطور که توضیح دادم
ادامه ی فیک بستگی به حمایت های این پارت داره اونم نه همه چیز فقط کامنت
لطفا توی کامنت نظرتونو بدید تا من تصمیم بگیرم که به فیک ادامه بدم یا نه
...................
از زبان جان
جان : همینه
جیانگ : هممم
جان: باشه پس میرم صداش بزنم
جیانگ: مواظب باش
جان : اوکی
از ماشین پیاده شدم
به سمت اون ساختمان بزرگ رفتم
خیلی برام سوال بود که کار ییبو چیه
مثل اینکه بلاخره قراره به جواب سوالم برسم
خیلی خوشحال وارد ساختمان شدم
صدای  بلند اهنگ به گوش میرسید
به دور و برم نگاه کردم دیوار های خاکستری رنگ با حاشیه های قرمز 
به جلو نگاه کردم بعد از حدود دو یا سه متر
به پنج پله میرسیدی و باز دوباره همین تکرار میشد تا به در ورود میرسیدی
از در داخل رفتم میز منشی رو دیدم
به سمتش رفتم
جان : سلام
خسته نباشید
منشی : سلام
همچنین ، بفرمایید
جان : با ییبو کار داشتم وانگ ییبو
کجا میتونم ببینمشون
منشی : الان سر کلاس هستند نمیشه
جان : چه کلاسی ؟
منشی : رقص
با تعجب پرسیدم : رقص !
منشی : بله ایشون الان چند ساله که مربی رقص این مجموعه هستند
و بدون شک میتونم بگم که بهترین معلمی هم هستند که تا الان دیدم
برگام چه باکلاس
جان : بعد  کجا دارن آموزش میدن ؟
منشی توی اون کلاس روبه رو
جان : خیلی ممنون ،لطف کردید
و بعد به سمت کلاس رفتم
منشی : اقا شما اجازه ی ورود ندارید
جان : مشکلی پیش نمیاد یکی از دوستاشم
و بعد بدون توجه به غر زدنای منشی وارد کلاس شدم
به معنای واقعی شکه شدم
فکر نمی کردم اون بچه ی تخص اینقدر خوب برقصه
اینقدر عمیق محو رقصیدنش شدم که نفهمیدم چقدر گذشت
بالاخره اهنگ تموم شد
ییبو بعد از اتمام کلاس متوجه حضور من اونجا شد
و به سمتم اومد
..............
پایان پارت هفتم

پایان پارت هفتم

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
,, Please don't blame me ,,Where stories live. Discover now