*ش ن*
با برخورد نور افتاب روی پوستم از خواب بیدار شدم.
همه چیز رو تار میدیدم،بعد از گذشت چند دقیقه دید بهتری نسبت به اطرافم پیدا کردم.
اینجا کجاس؟ چه اتفاقی برام افتاده؟
اطرافم رو نگاهی انداختم،روی یک تخت دونفره دراز کشیده بودم.
چشمم به یه تابلو نقاشی که دو خرگوش سفید و مشکی روش طراحی شده بود افتاد.
به کنار تخت نگاهی انداختم؛توی یه سینی روی عسلی یه ظرف و دستمال های خونی بود.
تا خواستم از جام بلند شم درد بدی رو توی پهلوم احساس کردم که باعث شد فریاد بزنم.
در اتاق با شتاب باز شد،مرد جوونی وارد اتاق شد و گفت:
_هی هی تکون نخور برای زخمت ضرر داره.وقتی که دید من مات و مبهوت دارم بهش نگاه میکنم گفت:
_اممممم...... خب من جیانگ هستم،دکتر سونگ جیانگ.دیشب وقتی که داشتم میومدم خونه توی یه خیابون زخمی و بیهوش پیدات کردم. خون زیادی از دست داده بودی،وقت نمیشد به بیمارستان برسونمت،احتمال داشت دووم نیاری.چون خونه خودم نزدیک بود اوردمت اینجا.
اینم اتاقی که جان توشه ببخشید نمای کامل نبودبعد از اینکه اون مرد جوون خودش
رو معرفی کرد خیالم راحت شد و خودم رو روی تخت رها کردم.
جیانگ گفت : خب حالا اسمت چیه؟ دیشب که بیهوش بودی،الانم که بهوش اومدی هنوز نتونستی خودت رو معرفی کنی.
ش ن: خب من....جان هستم ،شیائو جان
جیانگ : اسم قشنگی داری جان،از آشنایی
باهات خوشبختم
جان : همچنین
VOUS LISEZ
,, Please don't blame me ,,
Actionلطفا من رو سرزنش نکن ژانر : جنایی گانگستری ، اسمات . ییبو تاپ جان با ناباوری به ییبو نگاه کرد و گفت لطفا منو سرزنش نکن این حرف جان باعث شد پوز خندی مزاحم بر روی لب های ییبو شکل بگیره ..................... هنوزم دوسش داشت ولی نمی تونست قبولش کنه...