همه چی داشت خوب پیش میرفت من داشتم برای خواب آماده میشدم که یهو دیانا بهم پیام داد:خب سِیِد جان اگه داری این بوکو میخونی بدون که اشتباه گرفتی نه من اون دریام نه دیانا اون دیاناس نه تو اون سیدی به هر حال کلی دریا و دیانا تو این دنیا هست که با هم دوستن و از قضا تو مدرسشون یه سال آخریم هست که لقبش سیده و ترنسم هست یونو؟ اسم دوستشم میتونه بیتا باشه اسم دوست دخترشم احلام. به هر حال تشابه اسمیه دیگه پیش میاد به خودت نگیر😔🌹
(خدا لعنتت کنه دیانا اخه نصفه شبی چه وقت فک کردن به همچین چیز فاکی ای بوددد؟)
.....
چقد دلم واسه این بوک تنگ شده بود...
میدونم شمام دلتون برام تنگ شدهههه😔🌹
YOU ARE READING
My confessions to my mother
Randomاعترافات من به مامانم 😐😂 ..... البته در ۱۰ سال اینده 🔫😐