😐اعتراف نامبر سیکس😐

417 92 121
                                    


خاب .. لتس گووووووو 😐

*زنگ در به صدا در می اید

دیانا اومددددددد عرررررررررر

مامان - مگه خری عر عر میکنییی 😐

-عااا نه الاغم 😐

در را باز گوشوده و با قیافه نحس دیانا مواجه میشویم 😐

-ای بی شرف چرا انقددیر اومدیی 😐

دیانا - بز برسم بعدا فوشاتو شروع کن 😐
خا چ خبر خوبی

بعد از احوالپرسی با مادر بنده اورا ب سمت تلوزیون راهنمایی کرده

مامان به اتاقش پناه میبرد تا مبادا شب از دست اسکل بازیای ما سر درد بگیرد 😐 اهم ..😐

من و دیانا همزمان
۱
۲
۳
*صدای بسته شدن در

ما : حملعهههههههههههههه 😐😐😐😐

به اشپزخونه میروم و در یخچال را باز مینمایم بهله 😐

-خا یه بطری ویسکی ( اب 😐) واس تو یکیم واس من

دیانا -خااااک تو اون مخت کنن اصنننن

- خا حالا فهمیدیم من اسکلم 😐😐😐

دیانا - خوبه خودتم میدونی  بده من اون بطری رو اه 😐

- بفرما 😐

شب قبل دیانا تصمیم گرفته بود که تایتانیک ببینم و کلی عر بزنیم 😐💔

دیانا - تایتانیک بزار خبرت یکم عر بزنیم

- اوک

فلش را برداشته و به تلوزیون متصل کرده
کنار دیانا نشسته و بطری اب .. ببخشید ویسکی را باز مینمایم 😐😐😐😐😐

دیانا - قبل از اینکه فیلم شروع شه ی چی بگم .. دری امروز میخایم کلی عر بزنیم بر خلاف همیشه اوک ؟؟؟

- حله اووووک

*فیلم شروع میشود

*پنج ثانیه بعد

من - پس تایتانیک کو

دیانا - خررررر تازه پنج ثانیه از فیلم گذشتهههه بز بازیگرا رو بنویسه بعدا زر بزززن 😐
- اوک باو 😐

*یک ساعت بعد

دیانا - خا دری الان اماده باش ک جای غمگینش میشروعه

My confessions to my motherWhere stories live. Discover now