خاب .. لتس گووووووو 😐*زنگ در به صدا در می اید
دیانا اومددددددد عرررررررررر
مامان - مگه خری عر عر میکنییی 😐
-عااا نه الاغم 😐
در را باز گوشوده و با قیافه نحس دیانا مواجه میشویم 😐
-ای بی شرف چرا انقددیر اومدیی 😐
دیانا - بز برسم بعدا فوشاتو شروع کن 😐
خا چ خبر خوبیبعد از احوالپرسی با مادر بنده اورا ب سمت تلوزیون راهنمایی کرده
مامان به اتاقش پناه میبرد تا مبادا شب از دست اسکل بازیای ما سر درد بگیرد 😐 اهم ..😐
من و دیانا همزمان
۱
۲
۳
*صدای بسته شدن درما : حملعهههههههههههههه 😐😐😐😐
به اشپزخونه میروم و در یخچال را باز مینمایم بهله 😐
-خا یه بطری ویسکی ( اب 😐) واس تو یکیم واس من
دیانا -خااااک تو اون مخت کنن اصنننن
- خا حالا فهمیدیم من اسکلم 😐😐😐
دیانا - خوبه خودتم میدونی بده من اون بطری رو اه 😐
- بفرما 😐
شب قبل دیانا تصمیم گرفته بود که تایتانیک ببینم و کلی عر بزنیم 😐💔
دیانا - تایتانیک بزار خبرت یکم عر بزنیم
- اوک
فلش را برداشته و به تلوزیون متصل کرده
کنار دیانا نشسته و بطری اب .. ببخشید ویسکی را باز مینمایم 😐😐😐😐😐دیانا - قبل از اینکه فیلم شروع شه ی چی بگم .. دری امروز میخایم کلی عر بزنیم بر خلاف همیشه اوک ؟؟؟
- حله اووووک
*فیلم شروع میشود
*پنج ثانیه بعد
من - پس تایتانیک کو
دیانا - خررررر تازه پنج ثانیه از فیلم گذشتهههه بز بازیگرا رو بنویسه بعدا زر بزززن 😐
- اوک باو 😐*یک ساعت بعد
دیانا - خا دری الان اماده باش ک جای غمگینش میشروعه
YOU ARE READING
My confessions to my mother
Randomاعترافات من به مامانم 😐😂 ..... البته در ۱۰ سال اینده 🔫😐