Name: Diary
Couple: yoonmin
Genre: Drama_psychologicelal_slice of life
_Tragedy«هشدار: این وانشات دارای صحنه های خشونت آمیز خانوادگی ، خیانت ، خودکشی ،بیماری روانی و یکسری واقعیت ها که متاسفانه تو زندگی واقعی وجود دارند پس اگه میدونید روحیه نرم و لطیفی دارید و خوندن این جور مطالب باعث آزار تون میشه لطفاً نخونید و هیت ندید چون من بر اساس یکسری از واقعیت ها که دیدم و شنیدم نوشتم....با تشکر💜»
کاور رو ببینید 🤧
(ادیت نشده)
_______________________________________
شیر را بست آب درون وان پر شده بود و دیگر وقتش بود وقت این که خودش و دیگران را از وجودش راحت سازد
شاید اینگونه عشق شیرینش به کسی که دوستش دارد برسد و مجبور نباشد بخاطر ترحم در کنارش بماند
از خودش متنفر است از وجودش که اینگونه باعث عذاب بقیه است
اگر هیچوقت نبود عشقش مجبور به کنارش ماندن نبود دیگر مجبور به تحملش نبود و میتوانست پیش عشقش باشد پیش عشقی که با شکم جلو اومده چشم انتظار است
دیگر خسته شده بود از نگاه ترحم برانگیزی که تمام اطرافیانش بهش می انداختند
مگر تقصیر او بود که چنان سرنوشت غمانگیزی داشته باشد مگر خواسته ی خودش بود
آهی کشید..
.......
آخرین جمله اش را نوشت دفترش را بست این دفتر براش فراتر از دفتر بود
این دفتر شده بود شنونده درد هایش
شنونده حرف هایی که هیچوقت نتونست به زبان بیاورد
عشقی که یک طرفه ای که فقط باعث عذابش میشددفتر عزیزش را بست دفتری که شده بود گنجینه نوشته هایش
تیغ را برداشت لباس هایش را از تنش خارج کرد
تمام تنش شده بود جای زخم جای تیغ هایی که بر بدنش میکشید تا بتواند حرف پدرش را انجام دهد
حرفی که روحش را تکه تکه میکند& لیاقت تو درد کشیدنه تا آخر عمرت باید درد بکشی هرزه
&تیغ رو روی بدنت بکش وگرنه خودم اون سوراخ هرزه ات رو پر میکنم زود باششش
چشمانش را بست تا جلوی اشک هایش را بگیرد نمیخواست دقایق آخرش را با گریه و چشمانی متورم بگذراند
به آرامی داخل وان شد چنان لاغر و کوچک شده بود که هیچ قسمتی از تنش خارج نماند
پوذخندی زد عشقش بهش گفته بود چاق شده ولی چرا همه اینگونه میدیدنش او از هر زمان دیگه لاغر تر شده بود حتا از زمانی که زیر شکنجه های پدرش بود
YOU ARE READING
BTS Story
Fanfictionسیلاممممممممم مثل همیشه من نتونستم آروم بگیرم این بوک برای سناریو های کوتاه یا وانشات های یک یا دو پارتیه از همه ی کاپل ها یا تو ذهن خودم میاد یا نسبت که یک فن آرت مینویسم هروقت که چیزی به ذهنم اومد میزارم امیدوارم خوشتون نویسنده: E_G_O